در این مطلب می خواهم پیرامون این موضوع که
چرا "امام خامنه ای" بگوییم ، بنویسم.
این مطلب رو ابتدا به دو بخش تقسیم می کنیم:
1) در مقابل احمق ها و کسانی که میگویند چرا امام خامنه ای و فقط می خواهند حرفی زده باشند،وتا به حال حتی 1 دقیقه راجع به این موضوع فکر نکردند.
2)در مقابل کسانی که حقیقت جو هستند وحقیقت را میپذیرند و به دنبال برهان و دلیل عقلی برای آن هستند.
در جواب احمق ها و فقط برای خاموش کردن آنها باید گفت:
جنابعالی به پیش نماز مسجدتان چه می گویید؟
در جواب خواهد گفت:
((امام جماعت))
آنوقت می گوییم آن فردی که شما امام جماعت خطابش میکنید ممکن است حتی یک پسر بچه کم سن و سال باشد یا یک جوان. اما کسی که رهبر این امت است ،مرجع تقلید است،در راه خدا ریش سفید کرده و ریاضت کشیده، در انقلاب تبعید شده و شکنجه شده است را میگویید چرا بگوییم امام خامنه ای؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
اما در جواب حقیقت جو ها،مطلبی بسیار مهم است که بر میگردد به دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی.
حکومت امام خمینی(ره) 5 کلمه اصلی (کلید واژه)داشت که حکومت بر این مبنا بود
1)امت 2)امامت 3)مستضعفین 4)مستکبرین 5)عدالت
اما در دوره ی آقای هاشمی ایشان گفتند ما بعد از امام خمینی کسی را امام خطاب نمی کنیم.
این یعنی امام را با تمام افکار و عقایدش به خاک و فراموشی سپردیم.
اما تغییراتی که آقای هاشمی در این کلمات ایجاد کرد:
1)ملت 2)رهبر 3)قشر آسیب پذیر 4)قدرت های جهانی 5)توسعه
سیستم امت _ امامتی که امام پیاده کرد یک سیستم بود که در جهان معادل نداشت،به این معنی که در هیچ زبانی برای کلمه امام معادلی وجود ندارد یعنی وقتی می گوییم امام یعنی فرد را شاخص کرده ایم ، شخصی دیگر در کنار این قرار نگرفته اما وقتی می گوییم رهبر یعنی امام خامنه ای را در کنار جرج بوش و هیتلر و……تمام رهبرهای فاسد و غیرفاسد قرار داده ایم و دیگر امام ما و رهبر امت ما شاخص نمی شود از دیگران جدا نمی شود.
همچنین اگر دقت کنیم میبینیم که تمام شبکه های ضد انقلاب "امام خمینی" را "آیت الله خمینی" می گویند زیرا "امام خمینی" و در کل کلمه ی امام ضربه ی سنگینی به آنها وارد میکند و به هیچ قیمتی حاضر نمیشوند بگویند "امام خمینی".
در زمان امام فردی خواست تا 60000 مارک به یک مجله ی غربی بدهد. که یک آگهی با عنوان "امام خمینی" چاپ کند ولی قبول نکردند.
این نشان از این است که کلمه ی "امام" نه فقط برای احترام است بلکه برای مبارزه است برای توسعه اسلام است برای قدرتمند کردن اسلام است.
حال دیگر فرق نمی کند اگر می خواهیم "امام خامنه ای" نگوییم ، بگوییم آقای خامنه ای یا آیت الله خامنه ای و ……
زیرا تفاوت کلمه امام با آقا یا آیت الله در بعد سیاسی مطلب است نه احترامی آن (البته با در نظر گرفتن این نکته که استفاده از کلمه امام کاملاً امری دینی می شود!).
برای سلامتی
"امام خامنه ای" (مدظله العالی) صلوات
نمونه این مطلب رو هم در اینجا بخونین بد نیست
شیخ بیسواد اعلام کرد در صورت شرکت آرای باطله در انتخابات مجلس، این انتخابات را تحریم میکند.
نفر پنجم انتخابات ریاست جمهوری، که به دعوت جمعی از دِپرِستان، کمنشاطان و خانوادههای غمزدگان و به منظور افزایش سطح شادی و نشاط عمومی جامعه، حاضر به شرکت در انتخابات شده است با اشاره به این نکته که "مگه من چیم از ممد سورس کمتره؟" افزوده است که "برای ورود به انتخابات چند شرط مهم و اساسی دارم که به قرار زیر می باشد:"
1) آرای باطله حق شرکت کردن در انتخابات را ندارد. نن جونمان تا همین چند وقت پیش، مدام این آرای باطله را بر فرق سر ما می کوفت. لامروت پاک آبروی ما را برد.
2) تمامی رؤسای ستادهای انتخاباتی بنده؛ ضمن امضای قرارداد "منع دادن رأی به کاندیدهای دیگر" مبلغ سیصد میلیون تومان نیز نزد اینجانب به امانت خواهند گذارد. بدیهی است در صورت دادن رأی به اشخاص دیگر، قرارداد به طور یک طرفه فسخ، و مبلغ فوق به نفع اینجانب مصادره خواهد شد.
3) آن دسته از عزیزانی که به همراه خانواده و فک و فامیل و ایل و تبار، و به خرج بنده یک هفته می خورند و به اندازهی مصرف یک ماهشان بار میکنند و می برند، باید حرمت نان و نمک و بوقلمونی که خورده اند را نگاه دارند و از شکستن نمکدانها پس از بخور بخور جداً اجتناب کنند.
4) هواداران محترم و بی شمار بنده باید از ابراز احساسات خود بوسیلهی لنگه کفش، شعار های ناجور، مشت، لگد، کف گرگی و بووووق خودداری کنند. در غیر این صورت پشت گوش های خود را دیده، من را نیز، در جمع دوستانهی خود خواهند دید.
5) برادر هنرمند و گرامی جناب آقای ساسی مانکن؛ جهت جذب جوانانی که قر در کمرشان خشکیده است، می بایست قطعهی «شیخ بلا... خوش قد و بالا... چشم عسلی... دماغش سر بالا» را اجرا کنند.
6) دو نفر از مأموران آتش نشانی نیز می بایست با سطل هایی مملو از آب، بالای سر بنده بایستند و از گرم شدن چشم ها و سوختگی احتمالی دماغ حقیر جلوگیری به عمل آورند. اون سری یه ربع چُرت زدیم، از رتبهی اول به رتبهی چهارم سقوط کردیم.
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.
=====================
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و .... آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟
قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …
قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .
خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.
چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. پس از انتخاب شیرینی، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدودا 50 ساله به نظر می رسید. با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته، ... القصه…، هنگام توزین شیرینی ها، اتفاقی افتاد عجیبا غریبا! اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم. حداقل در شهر گناهان کبیره (تهران) مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها (Net Weight) را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: «2800 تومان قیمت شیرینی به اضافه 50 تومان پول جعبه می شود به عبارت 2850 تومان»
نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم بهقیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلا راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول!
رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم: «چرا این کار را کردید؟!!»
ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…» و بعد اضافه کرد: «وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!» پرسیدم: «یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…» حرفم را قطع می کند: «چرا! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…» و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو.
چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه: «امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!» چیزی درونم گر می گیرد. ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا! حالم از خودم بهم می خورد.
راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری، کم فروشی تحصیلی، گاهی حتی کم فروشی عاطفی! کم فروشی مذهبی، کم فروشی در عبادت، کم فروشی انسانی، روزنامه خواندن در ساعت کاری، وعده های تلفنی، گشت و گذارهای اینترنتی…
امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی!
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!
وصیت نامه امام حسین علیه السلام
« بسم الله الرحمن الرحیم ...؛ این وصیت حسینبیعلی است به برادرش محمد حنفیه. حسین گواهی میدهد به توحید و یگانگی خداوند و این که برای خدا شریکی نیست و محمد (ص) بنده و فرستاده اوست و آئین حق ( اسلام ) را از سوی خدا ( برای جهانیان ) آورده است و شهادت میدهد که بهشت و دوزخ حق است و روز جزا بدون شک به وقوع خواهد پیوست و خداوند همه انسانها را در چنین روزی زنده خواهد نمود. »
امام در وصیت نامهاش پس از بیان عقیده خویش درباره توحید و نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر این چنین بیان نمود:
« من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم؛ بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علیبنابیطالب (ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد ( و از من پیروی کند ) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند ( و از من پیروی نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنیامیه حکم کند که او بهترین حاکم است.
و برادر ! این است وصیت من به تو و توفیق از طرف خداست. بر او توکل میکنم و برگشتم به سوی اوست. »
منبع: بحارالانوار، 44/329
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]