سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 90/6/24

ای دل ! تو چه می کنی؟ می روی یا می مانی؟
داد از آن اختیار که تو را از حسین (ع) جدا کند !

شهید آوینی




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 90/6/24

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره
مصاحبه اش کرد و تمیز کردن زمین رو به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما
استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسه تون بفرستم
تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین..»
مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»
رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم.. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی
ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.»
مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد.. نمیدونست با تنها 10 دلاری که در
جیبش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه فرنگی بخره. بعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگیها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه اش رو دو برابر کنه.. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو
بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات)
داشت ... پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آینده ی خانواده اش برنامه ریزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه ی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد:
«من ایمیل ندارم.»
نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین... میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:
آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.
 
نتیجه های اخلاقی:
1. اینترنت چاره ساز زندگی نیست.
2. اگه اینترنت نداشته باشی و سخت کار کنی، میلیونر
میشی.
3. اگه این نوشته رو از طریق ایمیل دریافت کردی، تو هم
نزدیکه که آبدارچی بشی به جای میلیونرشدن.....!!!
درجواب این نوشته به من میل نزن، من دارم ایمیلم رو میبندم
تا برم گوجه فرنگی بفروشم!!!!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/6/23

تا حالا شده در موقعیتی قرار بگیرید که احتمال عدم موفقیت در انجام کاری بیشتر از موفقیت آن باشد ولی شما ریسک کرده و به طرف آن کار رفته باشید!

همیشه وقتی احتمال خطا بیش از حد معینی شد؛ فرد در تصمیم گیری شک می کند! مثلا فرض کنید تاکنون رانندگی در مدت زمان طولانی را تجربه نکرده اید ولی تصمیم می گیرید این کار را در یک مسافرت طولانی تجربه کنید! این یک ریسک محسوب می شود!

یا مثلا تصمیم میگیرید که در یک تجارتی سرمایه گذاری کنید و شناخت نسبی و نه کامل نسبت به آن دارید و احتمال متضرر شدن شما وجود دارد ولی این کار را بخاطر سوددهی زیاد آن می کنید!

و یا مثلا چند سال یک رشته درسی را می خوانید اما خوشتان نمی آید بنابر این ریسک می کنید و از تحصیل انصراف می دهید تا شانس تان را در قبولی در رشته مورد علاقه تان امتحان کنید!

همیشه برای همه ما موقعیتهای ریسکی(خطر کردن) رخ می دهد و در مواجهه با آن؛ آدمها با توجه به روحیاتشان مختلفند!

بیاد دارم در زمان دانشجویی با سفارش دوستی؛ درس تحقیق درعملیات را به عنوان درس اختیاری با استاد خوبی گرفتم . یکی از حرفهایی که او می زد این بود که در فعالیت تجاری؛ کسی موفقیت بالایی پیدا می کند که ریسک پذیری بیشتری را کرده باشد!( یعنی به موقعیتهای تجاری با سود بالا ولی احتمال موفقیت کمتر توجه  داشته باشد!)

مواردی را از صحت حرف بالا دیده ام و بالعکس!!

البته فکر می کنم افرادی هم هستند که ریسک نکرده اند بلکه حماقت کرده اند!

یعنی:

** اینکه به طرف انجام کاری بدون هیچ فکر و مشورت قبلی برویم ریسک نیست!

** اینکه هیچ طرح کلی برای رسیدن به هدفمان نداشته باشیم هم ریسک نیست!

**اینکه هدفمان ماجراجویی و تهور احمقانه باشد تا نزد دیگران جلب توجه کنیم هم!

همه موارد بالا خطاست!

------------

 بنظرم ریسک کردن باید جزئی از زندگی باشد و اگر بخواهیم از مفاهیم مذهبی برای تبیین این حرف استفاده کنیم این می شود که:

بنده مومن باید توکل بر خدا داشته باشد و از احتمال خطا کردن( نه به معنی گناه کردن بلکه به معنی خطا در شناخت مثلا خطا در شناخت یک موقعیت شغلی خوب یا خطا در شناخت یک موقعیت تجاری خوب و...) نباید بترسد!

 بزرگترین اشتباه زندگی هر کس این خواهد بود که از اشتباه بترسد!

یکی برایم تعریف می کرد که یک شغل خوب دولتی را رها کردم تا دفتر کار خصوصی برای خودم راه اندازی کنم!

وقتی برای روز اول دفتر کارم را باز می کردم به خدا گفتم(!):

ای خدا!! فقط امید به خودت! شاید روزهای دیگه یادم بره اینو بگم!! اما بدوون که هر روز فقط به امید خودت این دفتر رو باز می کنم و نه کسی دیگه!

البته او موفقیت مالی خوبی نیز بواسطه این ریسک بدست آورد و من تصور می کنم حتما جمله صادقانه ای که به خدا گفته؛ عامل آن باشد!

-------

خطر کردن و ریسک کردن احتمال عدم موفقیت هم دارد! اما باید بدانیم که حتی موفق ترین آدمها که ریسک های زیادی کرده اند بارها به موفقیت دست پیدا نکرده اند ولی ناامید نشده اند!

وقتی می خواهیم ریسک کنیم و ته دلمان می لرزد؛ به خدا توکل کنیم!

وقتی می خواهیم ریسک کنیم و اضطراب داریم بیا این ضرب المثل ژاپنی بیافتیم که می گوید«حتی میمونها هم گاهی از درخت می افتند!!»( دور از جان شما؛ حالا ما یک بار امتحان می کنیم ان شاء الله نمی افتیم!!!)




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/6/23
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم!!!!!



ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/6/22

در پس اکثر لغات و اسم ها فلسفه ی جالبی نهفته است.
چرا "استکان"؟؟
در زمان‌های قدیم هنگامیکه هندوها با کشورهای عربی مراوده تجاری داشتند برای نوشیدن چای به همراه خود پیاله‌هایی را به این کشورها خصوصا عراق و شام قدیم آوردند که در آن کشورها به بیاله معروف شد.پس از آن اروپاییانی که برای تجارت به کشورهای عربی سفر میکردند چون در کشورشان از فنجان برای نوشیدن چای یا قهوه استفاده میکردند هنگام بازگشت به کشورشان این پیاله‌ها را به عنوان یادگاری میبردند و آن را East Tea Can مینامیدند. "یک ظرف چای شرقی!!!"به تدریج این کلمه به کشورهای شرقی بازگشت و در آنجا متداول شد.



ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

اسلایدر