سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 90/5/13

بسم رب الشهدا والصدیقین

یک روز عصر دلتان در خانه می گیرد و می خواهید به پارک شهرتان بروید. مثلاً پارک ملت که چه عرض کنم؟ پارک ذلت! پارک لذت! بورس فروش غیرت! نکبت! نه سرسبز! از همه رنگ! رنگین از دخترکان ارزان قیمت. ولش کنید اصلاً. ما می رویم برای هواخوری. نه خدایی نکرده برای امر به معروف و نهی از منکر! ما هم مثل خیلی ها بی غیرتیم. این را گفتم که یک وقت فکر نکنند عطر ایمان می خواهد فضای جامعه را به گند بکشد. عطر هم فقط از آن عطرهایی که جنس مخالف را جذب می کند. گل یاس و محمدی برای مجلس ختم است که به بازماندگان آرامش بدهد. اگر جامعه متمدن ما را سیخ نزند از اینجا به بعد دیگر راجع به عطر و ادکلن حرف نمی زنم. می‏رسید سر کوچه و تابلوی کوچه را می بینید که روی آن بزرگ نوشته سی و پنج و زیرش کوچک نوشته "شهید عزیزی" ! برای اینکه یک وقت مردم راه را گم نکنند! شانس که نداریم! یکدفعه راه را گم می کنیم و می افتیم در صراط مستقیم! در راه شهدا و ضعفا و امام و رهبری. این ها دیگر نفسمان را می‏گیرد! دلمان برای ادکلن‏های playboy و سیگار مگنا تنگ می شود! شهرداری تو را به خدا تابلوهایت را درست بکار که توی هچل نیفتیم!
تا می‏رسید سر کوچه با مغازه لوازم آرایشی اول (طبقه همکف یک خانه‏ ی جنوبی) مواجه می شوید. سر کوچه که رسیدید به سمت چپ می پیچید و وارد خیابان فرعی می شوید، دومین لوازم آرایشی؛ به سمت خیابان اصلی می روید و به محض اینکه وارد آن می شوید مغازه اول نه، ولی دومی لوازم آرایشی‏ست؛ کمی جلوتر می‏روید و نگاهی به آن طرف خیابان می‏اندازید، باز هم لوازم آرایشی این بار یک فروشگاه بزرگ .....
تصمیم می‏گیرید با انگشتان دستتان تعداد فروشگاه‏های لوازم آرایشی را در مسیر رفتن به پارک ذلت ، ببخشید ... یا اصلاً پارک عفت! را حساب کنید؛ خب ، تا حالا که شده چهارتا ، کمی جلوتر پنج ، شش ، هفت ، و یکی هم نزدیک چهارراه شد هشت تا؛ آن طرف چهارراه که پارک است ، پس شمارش را در حالت توقف نگه می دارید! چون شمارنده ذهنتان هنگ کرده است! یک دفعه صدای خنده سه دخترخانم تو را به خودت می آورد و می بینی شماره انگشتانت رسیده به نه تا. خوشحال که نه ، آنقدرها هم وضع این محله بد نشده و خدا را شکر هنوز یک انگشت برایمان باقی مانده که آن هم برای تفهیم اتهام به ......کافیست.
در مسیر برگشت با خودتان می گویید "این بار از خیابان دیگری به خانه برمی گردم ، بهتر است...".

از پارک بیرون می آیید و به آن طرف خیابان که می روید دوباره شمارنده تان را فعال می کنید، صد متر اول که به سلامتی خبری نیست ، چهارراه بعدی را رد می کنید ، وای! سر و کله ی دهمی پیدا شد، انگشتان دستت هم کم آمد و یازده و دوازده و ... . اشکم در آمد و صدای خفه بغضم در خنده یک نیلوفرجون دیگر گم شده بود که دیدم آنجلینا جولی دارد از پشت ویترین مغازه سیزدهم به من پوزخند می زند.
به فکر فرو رفتم...
مگر در این محله چند زن و دختر زندگی می کنند که سرتاسر آن از فروشگاه لوازم آرایشی پر شده است؟ هر قدر هم که تراکم جمعیت زیاد باشد ، آیا باید این وسایل آرایشی وسوسه انگیز هر چند متر در مقابل دید دختران جوان و نوجوان باشد؟ یا عکس های خانم های آرایش کرده ی اجنبی معلوم الحال روی شیشه های مغازه ها و فروشگاه ها در چشمان پسران جلوه نمایی کند؟ می دانید، چند وقتی هست که دلم برای بوی باران تازه و خاک لک زده است!؟
بگذارید از وضع داخل تعدادی از این فروشگاه ها هم کمی برایتان بگویم. البته نمی گویم تمامشان ولی باز هم خدا می‏داند! اصلاً قضاوت را به عهده ی شما می‏گذارم؛ یعنی خودتان بروید و ببینید!
برخی فروشندگان که خود مانکن هایی شده اند و می شود به جای نگاه کردن به بروشورها و عکس ها و عروسک‏های پلاستیکی، آنها را نمونه‏ی تبلیغات هر نوع آرایش و لوازم مورد نیاز آن دانست. فرقی نمی‏کند که پسر باشید یا دختر! در هر لوازم آرایشی هم برای خانم‏ها و هم برای آقایان مدلینگ وجود دارد؛ اگر این یکی تمام کرده باشد در فروشگاه بعدی موجود است! البته با رعایت کامل شئونات اسلامی از نوع آمریکایی!!!!!
شهدا می‏گفتند که دوست نداریم برویم شهر ، آنجا بوی شیمیایی می آید. خیالتان را راحت کنم، در شعار آزادی بمب هسته‏ای بود! اینجا بمب هسته‏ای منفجر شده است و همه چیز را با خاک یکسان کرده! شلمچه بوی یاس می‏دهد. ولی اینجا بوی خون. یادم آمد. ما غرق شدگان کشتی تایتانیک نیستیم ، ناو وینسنز ما را هدف قرار داده. فکر کنم صدام این دفعه بجای عامل اعصاب عامل هوش و حواس زده. انگار نمی‏فهمیم چه دارد به سرمان می آید؟! سر چهارراه آزادشهر (چهار راه نمونه شهر مشهد) جنازه صدها دختر و پسر دست و پا می زند. جالب اینکه آمبولانس هم نمی‏آید! می گویند این چه جنازه ایست که دارد راه می‏رود؟ می‏گویم دلشان خیلی وقت است که مرده! بیایید به دلشان تنفس مصنوعی بدهید. می‏گویند ما اهل دل نیستیم و تازه مرگ حق است! الجنّه و النّار حق! ربنا لا تزغ قلوبنا بعد جنگ سخت و هب لنا من لدنک رحمه در جنگ نرم ، انّک انت الوهاب.
به جرأت می توان گفت که فروشگاه‏های لوازم آرایشی ، خاکریز جنگ نرم دشمن اند و برخی فروشندگان آن سربازانشان ، حال می‏خواهد خوششان بیاید یا ما را متحجر بنامند! من در این مغازه‏های کوچک و در آن فروشگاه‏های بزرگ عطری از خدا را استشمام نمی‏کنم! مگر نمی‏گویند آزادی؟ من احساس خفگی می‏کنم! همه روزه در سطح خیابان و دانشگاه حس خفگی می‏کنم! هرچه حساب کردم دیدم به نظر می‏رسد که تعداد مغازه‏های لوازم آرایشی در محله‏ی ما ، بلکه در شهر ما ، کم کم از سوپر مارکت‏ها هم بالا می‏زند! نمی دانم، شاید من بدبینم! شاید چون اینجا بالا شهر است ، رنگ آمیزی برخی دختران (که محبت را بیرون از خانه گدایی می‏کنند) جزو زیباسازی شهر به حساب می‏آید؟

چه معنی دارد که کشور امام زمان (عج) بزرگترین مصرف کننده ی سرخآب و سفیدآب باشد!
شهدا شرمنده ایم... ، همه فکر می کنند چون شماها زنده اید ما نباید بجنگیم.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/5/5

به دوستم میگم دارم واسه چند روز میرم آبادان. میگه واسه کار داری میری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه دماسنج خریدم دارم میرم تو دمای بالای 50 درجه تستش کنم

رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست

نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیا در میره

پسره اومده خواستگاریم میگم من الان می خوام درس بخونم می گه یعنی چند سال دیگه می خوای ازدواج کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ 10 دقیقه صبر کنی این صفحه رو بخونم درسم تموم میشه

یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه

کارتمو دادم به بلیط فروش مترو میگه شارژش کنم؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم از شارژ خورشیدی استفاده می کنم

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه نیـــــو فولدر

دارم با تلفن حرف میزنم. زنم میگه دوستت بود؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ  سارکوزی بود در مورد مناقشات اخیر خاورمیانه نظرمو می خواست

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟

میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش می کنیم

صدای خروپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت می‌کنه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ جنس صداتو دوست دارم می‌خواستم بت بگم سعی‌ کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی‌!

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر؟!

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست

حالا از تاکسی پیدا شدم به راننده نیگا میکنم، میگه باقی پولتو میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام یه دل سیر نیگات کنم که میری دلتنگت نشم!

داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده، خوردم زمین میگه کمک می‌خوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم

تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم، یارو اومده میگه خانوم شما ایرانی هستین؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ انگلیسی هستیم فارسی یاد گرفتیم بتونیم صادقی گوش بدیم!

تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلومو گرفته! میگم پولیه؟
مبگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند

از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن، طرف میگه بفرستم واستون؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ آپلود کن، لینکش رو بده، دانلود میکنم

میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاپنه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم

رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام !

جلو توالت عمومی… آقاهه میگه ببخشید شما هم تو صف توالت وایسادین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما سوسکیم اومدیم عید دیدنی

تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم. میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی!

به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام. میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ منظورم کامیونو تراکتورو ایناست!

روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه... اومده میگه... روزنامه میخونی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم

دراز کشیده بودم لب استخر. دوستم میگه آفتاب می گیری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس !

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم. مربیه میگه بچه رو میبریدش؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ همینجا میخورمش

دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم. اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه کباب درست میکنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم فوتبال دستی بازی میکنم

جلو عابر بانک تو صف وایسادم یارو می گه ببخشید شمام پول میخاین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خونه کامپیوتر نداریم میام اینجا فیس بوکم رو چک کنم

رفتم دفتر هواپیمایی میگم عجله دارم میشه پرواز امروز شیراز رو واسم چک کنید؟ میگه اگه جا داد بگیرم؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ نگیر بذار پر شه من فردام میام چک میکنم با هم بخندیم

سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!

رفتم دنبال دوستم، زنگ خونه رو زدم میگم منتظرم، میگه بیام پایین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ بیا بالا پشت بوم، با هلیکوپتر اومدم

با دوستم رفته بودیم استخر غریق نجات اومده میگه میخوایین شنا کنین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم تو آب حل بشیم به عنوان املاح معدنی مردم استفاده کنن

سوسکه را کشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون. همسرم بین راه نگاه میکنه میگه کشتیش؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرمش تو رختخوابش بخو ابه

سر کلاس آیین نامه رانندگی پلیسه یه تابلو را از من پرسیده. میگم عبور دوچرخه ممنوع. میگه این دوچرخه است؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ تانکه. میگه پـَـَـ نــه پـَـَـــ و مرض! هنوز فرق دوچرخه با موتورگازی را نمیدونی؟




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 90/4/30

تا کاشف غربت شهیدان گشتیم

دنبال پلاک و استخوان در دشتیم

 مهدی (عج) به خدا اگر مجوز می داد

دنبال مزار مادرش می گشتیم




ارسال توسط نشریه حضور

 یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم


تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه آدم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زودتر از موقع نمرده باشه


زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف اف سالمه یا نه

صبح رفتم کنکور بدم. مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم اینجا برم دستشویی


ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده، واستادم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بغل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم


رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!

ساعت 5-4 صبح زنگ زده. گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم. میگه خواب بودی؟؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته


خونه مون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟ میگه خط تلفن؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم


برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم

تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.

پـَـَـ نــه پـَـَــــ نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف تشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت. همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!

رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟ میگه برا کباب؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه


ماشین رو بردم سرویس، میگم فـــیلترش هم بذار، میگه فـیــلتر هوا؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم


تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین

کله صبحی رفیقم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار. گفت واسه صبحونه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون

خواهرم از بیرون میاد خونه. میبینه پشت سیستمم. میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!

نون بربری خریدم همسایمون منو دیده میگه نون بربریه؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماشین جدیدمه طرح بربری تولید شده

تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
پـَـَـ نــه پـَـَـــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم

از بالای در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!

یکی‌ زنگ زده میگه شما فرشادین میگم نه. میگه پس اشتباه گرفتم؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ من فرشادم صدای تورو شنیدم الزایمر گرفتم یادم نیست !!!

عکس برادرزاده هامو نشون دوستم دادم با مامانشون، برگشته میگه: ااِاا داداشت زنم داره؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ اینارو تو قرعه کشی بانک برنده شده

زنه شیکمش اومده جلو رفیق ما میپرسه این حامله س؟!

پـَـَـ نــه پـَـَـــ این زن آقا گرگه اس، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده شوهرش

تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه، رفیقم اومده میگه داری تعمیرش میکنی ؟!

پـَـَـ نــه پـَـَـــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!

اومده از خواب بیدارم کرده میگه خوابی ؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم نصف شبی

یارو دست پسره رو گرفته میگه با یاد چی میری کنکور بدی؟
پسره میگه با یاد خدا...

پـَـَـ نــه پـَـَـــ بگه به یاد دوست دخترم میرم سر جلسه

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازیم!!!

کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام...

رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام، میگه برای موش های خونتون میخواین؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه !

سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه!

پـَـَـ نــه پـَـَـــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره!!!

رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!


رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟

پـَـَـ نــه پـَـَـــ اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا

سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم. مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه

رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم، مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَـــ همینجا میخورمش

تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید، یارو میپرسه دزد بود؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَـــ رفیقم بود اومده بود امانتیش رو پس بگیره، فقط خواست هیجانش بیشتر باشه

رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد

مرغ عشقم مرده و در حالی که پاهاش رو به بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟

بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَـــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس

داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟چیزی پرید تو گلوت؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم خودم رو آماده پرواز میکنم

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه آوردین بستری کنین؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ آوردیم خون بده بریم

ساعت 7 صبح رفتم برا امتحان دانشگاه نگهبانه میپرسه امتحان داری؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ اومدم خمیر بگیرم بدم دست نونوا

به بابام میگم تابستون یه برنامه سفر شمال بزاریم، میگه شمال ایران؟

میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ شمال سیبری تو قطب شمال، برنامه شکار خرس قطبی بزار واسمون!

میری مسجد وضو بگیری تا نماز بخونی میبینی یه آقایی میرسه میگه پسر جان وضو میگیری؟؟؟
میگی پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام قزل الا صید کنم از تو حوض مسجد





ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : یکشنبه 90/4/19

دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم رو هم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند.
تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:
خب احمد آقا ، صغرا خانم! 
خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”  
با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ? نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن: 
«خداحافظ» 
صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده: 
خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…” 
حالا اومدن دم در: 
” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین. 
خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…” 
توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه. 
حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن: 
خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ  “ 
راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ? تا ? بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه. 
حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن: 
خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…” 
آخه یکی نیست بگه مگه میخواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟  
تازه فردا ساعت ?? صبح یکی از خانم هایی که دیشب مهمون بوده زنگ میزنه به صغرا خانم و میگه 
صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم



ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

اسلایدر