سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 90/4/2

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است

تا لحظه یی پیش ؛ دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شهیدان جان گرفته است




ارسال توسط نشریه حضور

مفضل یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام است که در چند مجلس؛ خدمت ایشان رسید و امام برای او از ظرائف آفرینش سخن گفت!

این سخنان در کتابی به نام توحید مفضل ذکر شده است!

دو نعمت از خداوند که تا کنون به آن فکر نکردیم را از این کتاب ذکر می کنیم:

سوال: نعمت حافظه بالاتر است یا نعمت فراموشی؟!!

امام صادق علیه السلام ابتدا به فوائد نعمت حافظه می پردازد و می گوید اگر انسان حافظه نداشت؛ تمام عمر؛ علمی را تحقیق و بررسی می کرد ولی بیادش نمی ماند! و درنتیجه هیچ اصل علمی بوجود نمی آمد!همچنین بر هیچ آیینی اعتقاد پیدا نمی کرد زیرا هیچ ماجرای عبرت آموزی را از گذشتگان به خاطر نمی آورد و در نتیجه انسانیت انسان در اثر این نعمت حافظه است!

اما هرچند حافظه نعمت عظیمی است اما نعمت فراموشی که عکس این نعمت است از بعضی لحاظ بالاتر است!!

امام می فرمایند: اگر فراموشی نبود؛ انسان هیچگاه از هیچ مصیبتی تسلی خاطر پیدا نمی کرد(همیشه بیاد آن مصیبت بود و آن را فراموش نمی کرد) همچنین بواسطه مشکلات و سختیهایی که گاهگاهی در زندگی اش پدید می آمد؛ از هیچ نعمتی در دنیا لذت نمی برد! ( زیرا حتی در شیرینی های زندگی هم؛ بخش تلخ زندگی از ذهنش پاک نشده بود و جلو چشمش بود و درنتیجه؛ بخش شیرین زندگی هم تلخ می شد!)سپس امام می فرمایند: خداوند حکیم حافظه و فراموشی را که دو نعمت متضاد هستند را در انسان قرار داد تا هر کدام در موقعیت خود به کمک و مدد انسان بیایند!

در واقع حافظه؛ نعمت است از این لحاظ که برای حفظ معلومات کسب شده مفید است و فراموشی؛ نعمت است از این لحاظ که برای گذر از احساسات آدمی در لحظات سخت زندگی مفید است و ما نمی بایست به نیمه خالی لیوان نگاه کنیم که فراموشی؛ بخشی از دانستنیهای ما را نیز ممکن است حذف کند! بلکه باید از تا ثیر فو ق العاده آن در تعادل روان آدمی نیز آگاه باشیم!

سوال:علم بهتر است یا جهل؟!!

قطعا علم در ساختن امور دنیوی و امور اخروی مفید است!

علم در کشاورزی ؛ صنعت؛ پزشکی و تجارت به کمک انسان می آید و دنیای او را آباد می کند(امام نیز به این موارد به زبان قابل فهم در عصر خودشان اشاره می کنند!)

همچنین علم به ظرائف هستی قطعا انسان را بسوی خالق آن سوق می دهد و می تواند برای امور اخروی هم مفید باشد.

اما امام علیه اسلام جهل را نیز نعمت دیگر خدا می داند! یعنی اموری که انسان چون نمی داند بحال او مفید است!

مثلا جهل انسان از میزان عمرش از نعمتهای خداوند است ! انسان اگر علم داشت که چه زمانی میمیرد دو حالت داشت:

اول آنکه اگر عمرش کوتاه بود و این را می دانست ؛ زندگی  برایش سخت و ناگوار می شد و پیوسته در غم آن بود که من عمری ندارم که در این دنیا تلاش کنم!

دوم آنکه اگر عمرش طولانی بود و اینرا می دانست؛ در لذات دنیا غرق می شد و به سمت عصیان وطغیان می رفت و با خودش می گفت: در آخر عمر؛ توبه خواهم کرد!

پس جهل انسان به مدت عمرش مفیدتر است از علم او به آن!!

یا مثال دیگرکه جهل مفیدتر است در مواردی ست که علم وآگاهی انسان؛ در توان و طاقت او نیست!

مثلا اگر انسان از مکنونات قلبی دیگران نسبت به خودش آگاه بود( به طور ساده تر از آنچه که در درون دیگران درباره خودش می گذرد؛ اطلاع داشت!) می بایست ظرفیت بالایی داشته باشد تا بخاطر انتقادات پنهانی که نسبت به او دارند؛ رابطه عادی با آنها داشته باشد! و یا در مواردی که اسرار دیگران را می فهمید بطور مشابه...!

-----

خدایا ترا سپاس می گوییم که ما را از دوست داران صادق آل محمد (علیه اسلام) قرار داده ای!

خدایا ما را از پیروان حقیقی آن بزرگوار هم قرار بده!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/3/31

شما رو نمی دونم. اما خودم گاهی که حدیثی مانند حدیث "افضل الاعمال، انتظار الفرج" (بهترین اعمال، انتظار فرج است) رو می شنوم، در دلم نقصی می بینم.
نقص از این لحاظ که دلم انتظار را درک نمی کند.
برای انتظار، باید شناخت. اگر چیزی را نشناسیم، نمی توانیم منتظرش باشیم.
در این حدیث، عملا انسان وادار می شود که فرج را از چند جنبه بشناسد. نه فقط شناخت. بلکه شهود کردن و در دل، کاملا درک کردن.
1. شناخت کسی که قرار است بیاید.
2. شناخت ویژگی های عصری که قبل از آمدن او، وجود داشته است (آخرالزمان).
3. شناخت ویژگی های عصری که با آمدن او، محقق می شود (جامعه مهدوی علیه السلام).
جالب است که قضیه به اینجا ختم نمی شود. تنها شناخت هم که انتظار نمی آورد!
باید از درون هم مهیا شد. یعنی درون خودمان را هم با این سه مولفه به نوعی پیوند دهیم:
الف. (در رابطه با مولفه اول): خود را طوری با او (مولا و صاحبمان علیه السلام) پیوند دهیم که عمیقا از دوری او دلتنگ شویم. یعنی محبت خود را با او به نحوی تقویت کرده باشیم که دلتنگ و منتظر زیارتش باشیم. آنقدر پاک شویم که او را روح پاکی که باید به او متصل شد، بدانیم. مانند قطره ای که به دریا متصل می شود. چرا که او ولی خدا و حجت او بر مخلوقات است. و این به معنی پیوند عاطفی و خُلقی و روحی با آن حضرت است.
ب. (در رابطه با مولفه دوم): آنقدر با آخرالزمان بیگانه شویم که روز به روز بی رغبت تر و دل آزرده تر از آن باشیم. کسی که در عصر آخرالزمان، ناراحتی ای احساس نکند، بدیهی است که منتظر خاتمه آن دوران هم نخواهد بود. این کار هم با وصل شدن به دین خدا ممکن است. اینکه آنقدر پاک شویم که روح ما، از هر لحظه بودن در این عصر، احساس عذاب و ناراحتی کند. به قول دعای عهد، بشود به این احساس او، "الغُمَّة" گفت.
ج. (در رابطه با مولفه سوم): طوری آماده فعالیت در سازمان و ساز و کار جامعه مهدوی علیه السلام باشیم که در دل، مشتاق آن لحظات باشیم. دلتنگ پیکار و مجاهده در راه حق باشیم. دلتنگ تلاش در یک دولت کریمه با حداکثر توان. این دلتنگ بودن برای مجاهده، می طلبد که اکنون هم اهل مجاهده و تلاش باشیم. یعنی در حال تلاش باشیم ولی با مشکلاتی مواجه باشیم که آرزوی آن حکومت را در سر داشته باشیم. به قولی، به مرزهای توانایی های این عصر رسیده باشیم که دلتنگ در نوردیدن این مرزها باشیم.
پس هنوز خیلی کار داریم که باید انجام دهیم تا منتظر باشیم.
باید همه، کمر همت ببندیم و این ماه پر برکت را برای نیت کردن در گام گذاشتن در این راه سخت، غنیمت بدانیم که انجام هر کار نیکی در این ماه به عون و کمک حق تعالی و نظر رحمت ویژه اش، آسان تر خواهد بود. که بدون کمک و نیروی او، هیچ کاری انجام نمی شود.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/3/31

سوال آزمون استخدامی :

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت. پرسش این بود :
شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می ‌گذرید . سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند ، یک پیرزن که در حال مرگ است . یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است . یک خانم یا آقا که در رویا هایتان خیال ازدواج با او را دارید . شما می‌ توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید . کدام را انتخاب خواهید کرد ؟ دلیل خود را شرح دهید .
قاعدتاً این آزمون نمی ‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد :

پیرزن در حال مرگ است ، شما باید ابتدا او را نجات دهید . هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد .
شما باید پزشک را سوار کنید ، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می توانید جبران کنید . اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید .
شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید ، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید .
از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند ، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد . او نوشته بود : سوئیچ ماشین را به پزشک می ‌دهم تا پیرزن را
به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویا هایم منتظر اتوبوس می‌ مانیم.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : یکشنبه 90/3/29

یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…
یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه…
جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم…
منشی می پره جلو و میگه: اول من ، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم !
پوووف! منشی ناپدید میشه ...
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من ، حالا من.....
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه…
بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه…
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >

اسلایدر