وبلاگ :
نشريه حضور
يادداشت :
باباي عصباني
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهسا
جالب بود ...
پاسخ
سلام ............. ممممممممنون
+
تهي
کاش قدر لحظات باهم بودنو درک کنيم
چرا با خوندن اين داستان دلم گرفت؟!
پاسخ
هووووووووووووووم
+
مهدي
تبادل لينك اتوماتيك 3 طرفه =افزايش رنك گوگل
پاسخ
هوووووووووووووم
+
ايرج گلشني
متن پند آموزي بود. اتفاقا چند دقيقه قبل خانمم زنگ زد گفت غروب برم لويزان دنباش با هم برگرديم خونه . رفته مهموني دوستان. هزار بهانه آوردم كه بابا كي بياد اين همه راه رو؟ از اين جا تا اونجا اون هم غروب با اين ترافيك وحشتناك! گفتم يه آژانس بگيره برگرده خونه. اما با اين متن كمي خجالت كشيدم. راستي مي گي. آدم ها بهتره دنبال فرصت باشند كه با هم باشند. باشه امروز زودتر مي رم كه به موقع برسم با هم برگرديم خونه! تشكر!
پاسخ
سلام .......... خدا رو شكر .............