پيام
+
امروز تو دانشگاه از بغل دستيم پرسيدم تو چيزي حاليت ميشه از اينايي که استاد ميگه
گفت نه
اينقدر حال کردم
*فهميدم تنها نيستم ...*

جبهه مقاومت اسلامي
96/4/3
* نهانخانه جان*
انقدر اين احساس سر کلاسام براي من پيش اومده که ديگه ذوق نميکنم B-)
#حسين عاشوري#
:D
نشريه حضور ░
اسم خودشونم گذاشتن استاد ......... دههههههع
* نهانخانه جان*
والا ///
نشريه حضور ░
B-)
* کميل *
احساسيه كه هميشه دوستش داشتم ، ممنون كه يادآوري كردين @};-
نشريه حضور ░
@};-
پاکزاد
واي ياد دوران کارشناسي افتادم وقتي متوجه نميشدم با دوستام مهسا و مريم همديگه رو نگاه ميکرديم و با يه لبخند بهم ميفهمونديم که مثل هم هستيم و هيچي نفهميديم...
قافيه باران
بيچاره ما که مطلبي رو نمي فهميديم بايد مي رفتيم انقدر مطالعه ميکرديم که متوجه مطلب بشيم تازه هفته بعد ميومديم هم براي استاد ميگفتيم هم همکلاسي ها:(...تکليف هاي اجباري دوره کارشناسي همه ش هم زورشون به ما مي رسيد:(
ياسيدالکريم
ما هم تو درس پترس فداکار و تصميم کبري و اينها اين جوري هستيم :)
نشريه حضور ░
=)
ياسيدالکريم
=)
قافيه باران
نه زمان ما زمان دهقان فداکار بود:)