پيام دوستان
+
سلام به دوستان پارسي
اصفهان بارونيس
شهرشماچيطورس؟
انديشه نگار
11 دقيقه قبل
انديشه نگار
سلام…تهران ابري باروني تگرگي
پيام رهايي
سلام.قم.ابري بود الان نيمه ابري
هما بانو
سلام عزيزم. شهر ماه آفتابي و گرم :)
*ترخون بانو*
ماامروزم ابري باروني بود شب هم خنک رو به سرما
+
چقدر قشنگ فاضل نظري توي اين شعر نرسيدن به وصال رو توصيف ميکنه :
*هرچند که هرگز نرسيدم به وصالت ؛
عمري که حرامِ تو شد اي عشق، حلالت
يکبار به اصرارِ تو عاشق شدم اي دل،
اينبار اگر اصرار کني، وايبحالت*...
هما بانو
6:44 صبح
+
..اي نسيم..
.اي نسيم گنه از چشمِ ،
.سياهش بود که ميدويدم...
. که همچون در غبارِ ،
. صبح ديدم...
.او رميد و من بدنبالش ،
.دويدم...
.همچو آهوي وحشي ،
.زجانم دل بريدم...
غ..ر..ر
.
my writings
ديروز 11:19 عصر
+
چه بيتابانه ميخواهمت اي دوريات آزمونِ تلخِ زندهبهگوري!
چه بيتابانه تو را طلب ميکنم!
بر پُشتِ سمندي
گويي
نوزين
که قرارش نيست.
و فاصله
تجربهيي بيهوده است.
بوي پيرهنت،
اينجا
و اکنون. ــ
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را ميجويد،
و به راه انديشيدن
يأس را
رَج ميزند.
بينجواي انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامي خاليست.
#احمد_شاملو
*ترخون بانو*
ديروز 10:6 عصر
اي دوست که بامن دل تو يکدله نيست.. برخيز و بيا بي تو مرا حوصله نيست.. بيهوده بهانه مي کني فاصله را.. بين من و تو يک سر مو فاصله نيست .
مي خواهمت چنانکه شب خسته خواب را
مي جويمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آنچنانکه درختان براي باد
يا کودکان خفته به گهواره تاب را.درودبربانوي خوش سخن پارسي.@};-
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} {a h=Tabrizi246810}جوادتبريزي{/a} درود بر همراهان عزيز حضورتون مستدام @};-
+
کاش کسي گره زند دل من و تو را به هم؛
که سيزده بدون تو، مرا بدر نمي شود!
سيزدهبدرتونبخير
*ترخون بانو*
ديروز 10:5 عصر
هرکس به تماشايي رفتند سوي صحرايي
مارا که تو منظوري خاطر نرود جايي.بانوي خوش سخن پارسي تمام لحظه هاتون خيروپربرکت@};-
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر..من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم..تا به ديوار و درش تازه کنم عهد قديم..گاهي از کوچه معشوقه خود مي گذرم
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

دبيرستان انصاري
ديروز 10:50 صبح
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.
+
* مي سوختم و گرمِ صبوري بودم
هيـزم هيـزم آتـش دوري بودم
ميديد که ميسوزم و از من رد شد
من آتـش چارشنبه سوري بودم... *
شبگرد تنهايي
ديروز 9:6 صبح
+
* تولد 9سالگي وبلاگم مبارک*
شبگرد تنهايي
ديروز 9:5 صبح
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} چه خوب،اين وبلاگ ها هم جزو خاطرات ماشده است،منم ازسال92 هستم ولي اين وبلاگم جديده. بانوي خوش سخن پارسي عمرتان مبارک ولحظه هاتون شاد وشادي هاتون لحظه اي مباد.وپيشاپيش عيدتان فرخنده@};-
سلام عزيز دلم..با تاخير 9 سالگي وبلاگت مبارک باشه :-) الهي 90 سال عمر باعزت کني و هر سال خاطره هاي قشنگ يک سال ديگه رو در قالب فيد تبريک پست کني :) @};- وجودت هميشه برقرار و حضورت هميشه مستدام باشه ان شالله@};-
+
بهار، آغاز رويش است؛
نه فقط براي آنکه در آغاز مسير است،
بلکه براي هر جوياي حيات که فرصتش به تاراج زمستان سوخته و اکنون، در تمناي رويشي دوباره است.
باز ريشه دواندن،
باز باليدن،
برگ و بار آوردن.
گوارايتان بازشکوفايي و بازرويش.
روزهايتان، پر روزي و اوقاتتان پربرکت باد.

شبگرد تنهايي
ديروز 9:5 صبح