سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 92/10/19

گدای کوی تو آقاست یا اباالحجه

که زیر سایه مولاست یا اباالحجه

نگفته، حاجتِ دل را برآوری آقا

ز بسکه لطف تو با ماست یا اباالحجه

به خوان نعمت تو انبیاء بنشستند

که دست جود تو غوغاست یا اباالحجه

هزار حاتم طایی گدای سفره تو

که سفره دار تو یکتاست یا اباالحجه

که گفته گوشه تبعید فیض جاری نیست

کرامت تو ز بالاست یا اباالحجه

بهارها همه دم صحبت از گُلت دارند

گُل تو یوسف زهراست یا اباالحجه

هزار یوسف مصری غلام یوسف تو

دَمَت هزار مسیحاست یا اباالحجه

خبر دهند به اردوی سوگوارانت

بساط ناله مهیّاست یا اباالحجه

صدای ناله مهدی بگوش می آید

که نور چشم تو تنهاست یا اباالحجه

عزای غربت تو بوی مجتبی دارد

دلت کرانه غمهاست یا اباالحجه

مخور که زهر جفا در طعام می ریزند

کنار سفره ات اعداست یا اباالحجه

فراق و غربت و تبعید و رنج، قوت تو شد

که غصه یار تو مولاست یا اباالحجه

هنوز یار نداری که یاری تو کند

که از مزار تو پیداست یا اباالحجه

شکسته باد نظامی که حرمت تو شکست

مزار تو همه دلهاست یا ابالحجه

هزار گنبد تابان به مرقدت روشن

که فرشت عرش معلّاست یا اباالحجه

ملائک حرمت با وقار می گویند:

که کربلای تو اینجاست یا اباالحجه




ارسال توسط نشریه حضور

تا لنگ ظهر، ما همه خوابیم جمعه ها
از تخت خویش، روی نتابیم جمعه ها

بگذارمان به گوشه ای و دستمان نزن!
مانند خاک خورده کتابیم جمعه ها

شش روز هفته آب روانیم ـ جو به جو ـ
اینک مجویمان که سرابیم جمعه ها

افتاده ایم کنجی ـ تعطیل و بی خیال ـ
بیزار از سوال و جوابیم جمعه ها

شش روز هفته ـ مثل فلان! ـ کار کرده ایم
بنشین! نرو! کجا بشتابیم جمعه ها؟

شش روز هفته در پی اینها دویده ایم
بشمارمان که اهل حسابیم جمعه ها


شش روز هفته یکسره گردیده ایم تا
جایی برای خواب بیابیم جمعه ها

وقت غروب... آه، چه دلتنگ می شویم!
از فکر شنبه ها به عذابیم جمعه ها

ای یار غار! باز بیار آن تغار را!
تا بعد خواب کشک بسابیم جمعه ها

گفتند: صبح جمعه می آید امام عصر
تا لنگ ظهر، ما همه خوابیم جمعه ها!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 91/12/23

نوروز اگر وقت دیدار است مردم

امسال بر داغی گرفتار است مردم

حرمت نگه دارید پای سفره عید

چون مهدی زهرا عزادار است مردم


وقتی شما نباشی، چه فرقی می کند ثانیه لحظه تحویل سال؟! بی خورشید، لحظه تحویل سال خورشیدی! چه تناقضی! چه تمارضی! این بهار نیست؛ دارد تمارض می کند! و خیال می کند بوقلمون، همان رنگین کمان است! تو بر ما ببخش یوسف زهرا (س). عصر غیبت، رسما دیوانه مان کرده. داریم از دست می رویم… و یکی یکی مفاهیم را از دست می دهیم! آخر بگو؛ چه کار دارند به بهار؟!… بی رحم اند! بی رحم… آقا جان! برای این همه مجنون، نیستی که لیلایی کنی… حضرت آفتاب! تا «313 ستاره» چند نفر کم داری؟! شهدا را حساب کنی، یارانت جور می شوند. ما برای «حاج احمد»، خواب ها دیده ایم در «انتهای افق». قول داده برگردد… شما امر کنی، «حاج همت» با «سر» برایت می دود در طلائیه انتظار. بیا دیگر… این سررسیدهای قلابی، تا بهار را مصادره نکرده اند، کاش دعای «ماه» بگیرد. مگر جناب فروردین دعا کند که اردیبهشتی شویم… و دوباره اردو بزنیم در بهشت، با سربند «یا زهرا». این روزها چقدر دلم هوای جمکران کرده. نماز کامل با دل شکسته! مهر کربلا! و دانه های تسبیح موعود! آقا جان! می آیی سه شنبه قرار بگذاریم؟! می آیی برای ظهور، قرار بگذاریم؟! می آیی بهار را ببینیم؟! می آیی قدم بگذاری در چشمان ما؟! می آیی حسین (ع) و عباس (ع)… بین الحرمین را یکجا ببینیم؟! آقا جان! کاش همین قدر که تا «بهار زمین» مانده، تا «بهار زمان» مانده باشد. فقط دو سه تا کوچه… کاش خون شهدا، کم کند فاصله ها را… کاش این سررسیدهای کال، برسند و ثمر دهند… کاش نفس تازه کند زمان… کاش تاریخ، خانه تکانی کند…

«مستی، نه از پیاله، نه از خم شروع شد، از جاده سه شنبه شب قم شروع شد»




ارسال توسط نشریه حضور

اسلایدر