سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

در پی ارتحال عالم مجاهد و پارسا حضرت آیت الله مهدوی‌کنی رضوان الله علیه، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیام تسلیتی، با اشاره به نقش‌آفرینی شجاعانه این یار صادق و وفادار امام بزرگوار در همه عرصه‌های مهم کشور، تأکید کردند: این انسان بزرگ و پرهیزگار، همه جا و همه وقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و همه‌ی وزن وزین خود را در همه‌ی حوادث این سالها در کفه‌ی حق و حقیقت نهاد.


متن پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب به این شرح است:


بسم الله الرحمن الرحیم

با تأسف و تأثر اطلاع یافتیم که عالم مجاهد و پارسا حضرت آیت الله آقای حاج شیخ محمّد رضا مهدوی‌کنی رضوان الله علیه دار فانی را وداع گفته و دوستان و ارادتمندان خود را داغدار کرده است. این عالم بزرگوار از جمله‌ی نخستین مبارزان راه دشوار انقلاب و از چهره‌های اثرگذار و یاران صمیمی نظام جمهوری اسلامی و از وفاداران غیور و صادق امام بزرگوار بود و در همه‌ی عرصه‌های مهم کشور در دوران انقلاب شجاعانه و با صراحت تمام نقش‌آفرینی کرد. از عضویت در شورای انقلاب و سپس تشکیل کمیته‌های انقلاب در آغاز تأسیس نظام اسلامی تا تصدی وزارت کشور و سپس قبول نخست وزیری در یکی از سخت‌ترین دورانهای جمهوری اسلامی، و تا ورود در عرصه‌ی تولید علم و تربیت جوانان صالح و تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) و تا امامت جمعه تهران و سرانجام ریاست مجلس خبرگان، همه جا و همه وقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و هرگز ملاحظات شخصی و انگیزه‌های جناحی و قبیله‌ئی را به حیطه‌ی فعالیتهای گسترده و اثرگذار خود راه نداد.
این انسان بزرگ و پرهیزگار، همه‌ی وزن وزین خود را در همه‌ی حوادث این دهها سال در کفه‌ی حق و حقیقت نهاد و در دفاع از راه و سیره‌ی انقلاب و نظام، کوتاهی نورزید. رحمت و رضوان الهی بر روان پاک او باد.
اینجانب به خاندان گرامی و برادر عالیقدر ایشان، و به مردم ایران و روحانیت عظیم الشأن و همه‌ی ارادتمندان و شاگردان و دست‌پروردگان آن مرحوم صمیمانه تسلیت میگویم و علوّ درجات وی را از خداوند متعال مسألت مینمایم.

سیّد علی خامنه‌ای
29 مهر 1393

 

روحش شاد و یادش پر رهرو

مدیر وبلاگ نشریه حضور




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 91/9/14

نشست، زنش کنارش... نمیتونست حرف بزنه،

زنش آهنربا خواست، به هر جای بدن که میزد میچسبید ، نقطه به نقطه...

آه کشید...

من شکستم...

 

محکم وایساده بود ، مادر شهید بود ، پرسیدم: نحوه ی شهادت؟

نشست ، خرد شد، گریه کرد.

گفت : همه از تشنگی شهید شدن ، پسر من موند تو محاصره ، تو سرما یخ زد

گریه کرد

آه کشید

من شکستم...

 

نشست ، نگاه کرد ، فحش داد ،لعنت کرد ، ناله کرد، گریه کرد.

گفت: به جای درمان ، برای اینکه صدامون در نیاد ، سهمیه تریاک دادن...رایگان...

آه کشید...

من شکستم...

 

پیرمرد بود ، موهاش مثل برف سفید ،

پرسید : آمار جدید نداری؟

گنگ بودم ، گریه کرد .گریه کردم

گفت: میدونم برمیگرده ، انقدر باحاج خانم زنده میمونیم تا برگرده .

گریه کردم ،گریه کرد

آه کشید...

من شکستم...


شیمیایی بود ، ده درصد! دروغم نمیگفت ، مدارک پزشکیش کامل بود.

دوتا دختر داشت ، هردو عقب افتاده...از اثرات شیمیایی

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم...

 

موجی بود ، فریاد زد ، با سر بینی یک نفر و شکست ،

نشست ، گریه کرد

دختر هفده سالش دوشب بود که فرار کرده بود ، از دست بابای موجیش...

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم... 

 

از اثرات جانبازی شهید شده بود ، حتی اسمشو شهید نذاشتن . زنش رفته بود.

دو تا بچه داشت با یک پدربزرگ پیر

پدربزرگ گریه کرد

آه کشید...

من شکستم...

 

نشست ،آروم ، اسمش حسین بود .

دکمه هاش و باز کرد ، ترسیدم ،

توی بیمارستان چه بلاهایی که سرش نیاورده بودن ،

از بالا تا پایین بخیه ، بخیه هایی که عفونت کرده بود ،

موجی هم بود ، دوباره برده بودنش کمیسیون ،

با بزرگواری !!! ده درصد داده بودن ،

یه بار که موجی شده بود،

دختر سه ساله شو چنان به دیوار زده بود که کلیه ی بچه مشکل پیدا کرده بود ،

مثل یه بچه گریه میکرد ، دعواش کردم ، بغض کرد...واقعا بچه بود...

قول داد دیگه کار بد نکنه

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم...

 

بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . 70 درصد بود

از گردن به پایین قطع نخاع بود .

دکترای حقوق داشت

حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن

لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمیکرد

یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم میلرزید

منم میلرزیدم

رفتم عقب

سرمو پایین انداختم

از خودم شرمنده بودم

دعوام کرد

گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی

فدای سرت

آه کشید...

من شکستم... 

 

باباش مفقودالاثر بود

گفته بودن یا سهمیه ی دانشگاه یا کمک هزینه ی خرید مسکن ،

به خاطر مادرش دانشگاه نرفته بود ...

آه کشید...

من شکستم...




ارسال توسط نشریه حضور

اسلایدر