سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : یکشنبه 90/9/6

زیارت عاشورا، دربردارنده زیباترین معارف عاشورایی است که کمتر زیارتنامه‏ای این ویژگی را داراست؛ چه این که زیارت عاشورا به اعتقاد محققان و محدّثان، حدیث قدسی است. مرحوم محدث قمی ره در این باره نوشته است:

«شیخ ما ثقة الاسلام نوری ره فرموده است: اما زیارت عاشورا ، پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشاء و املای معصومی علیهم‏السلام باشد، هر چند از قلوب مطهر ایشان چیزی جز آنچه از عالم بالا به آن جا رسد بیرون نیاید. بلکه از سنخ احادیث قدسیه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیت ـ جلّت عظمته ـ به جبرییل امین و از او به خاتم النبیین صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله‏ و سلم رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضای حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادی بی‏ نظیر است.»


از جهتی محوریت زیارت عاشورا کمکی است هر چند ناچیز به بالا بردن فرهنگ عاشورایی که بحمدالله در جامعه دینی انس خاصی با این زیارت شریف به وجود آمده است و هر کوی و برزن به حلقه عشقِ زیارت عاشورا و بزم انس با شهدا و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه‏ السلام تبدیل شده و در خود زیارت عاشورا ، معرفت عاشورایی و حسینی به عنوان یکی از الطاف و کرامت‏های الهی معرفی شده است.

چرا باید زیارت عاشورا بخوانیم؟

حضرت امام صادق(ع) فرموده: هرکس بوسیله خواندن زیارت عاشورا، جدم حسین(ع) را زیارت کند " چه از راه دور یا نزدیک" به خدا قسم خداوند هر حاجت مادی و معنوی داشته باشد به او می دهد.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 90/9/5

اندوه و گریستن پیامبر بعد از ولادت حسین (ع)

هنگامی که مژده تولد سبط پیامبر اکرم به آن حضرت داده شد، بلا فاصله به خانه بضعه اش فاطمه علیها السلام شتافت، در حالی که قدمهایش را سنگین بر می داشت و غم و اندوه بر او چیره گشته بود، پس با صدایی گرفته و اندوهناک صدا زد: «ای اسما! پسرم را نزد من بیاور».
اسما، وی را به آن حضرت داد. پیامبر اورا در آغوش گرفت و بسیار بر او بوسه زد، در حالی که گریه را سر داده بود. اسما پریشان شد و گفت: «پدر و مادرم فدای تو باد از چه رو می گریی؟!».
پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که چشمانش از اشک پر بود، به وی پاسخ داد: «بخاطر این پسرم می گریم».
حیرت و سرگردانی بر او دست یافته بود و معنای این پدیده و موضوع آن را درک نمی کرد. پس به سخن آمد و گفت: «او هم اکنون به دنیا آمده است».
پیامبر با صدایی از غم و اندوه، بریده به وی پاسخ داد و فرمود: «گروه جفاکار بعد از من او را می کشند، خداوند شفاعتم را از آنان دور سازد...».
سپس با اندوه برخاست و اسما را محرمانه گفت: «به فاطمه خبر مده چرا که وی تازه فارغ شده است...» (1) .

پیامبر صلی الله علیه و آله غرق در اندوه و غم، از خانه بیرون رفت؛ زیرا او از غیب خبر یافته بود چه مصیبتها و بلاهایی که هر موجود زنده ای را سراسیمه می سازد، بر این فرزندش خواهد گذشت.

پاورقی :
(1) مسند امام زید، ص 468 و در امالی صدوق، ص199 آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله حسین را بعد از تولدش گرفت و سپس در حالی که می گریست، وی را به صفیه دختر عبدالمطلب سپرد و گفت: «خداوند لعنت کند قومی را که کشنده تو باشند و این را سه بار فرمود». صفیه گفت: پدر و مادرم فدایت باد! چه کسی اورا می کشد؟ فرمود: «گروه جفا کار از بنی امیه».




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/8/18

ابوسعید را گفتند : کسى را مى ‏شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود.
شیخ گفت : کار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند.
گفتند : فلان کس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد.
گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود.
گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى ‏رود.
این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست.
مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 90/8/16
تو در این دشت چه خواندی
که هنوز سنگ های
" جبل الرحمه"
از گریه ی تو نالانند.

چه خواندی ....
که هنوز تب عرفان تو در پهنه ی این دشت به جاست
پهن دشت عرفات وادی "معرفت" است.
وادی "شور" و "شعور" 
خدایا یه کم بهم شور همراه شعور بده ....



ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/8/3

داشتم از خیابون وارد مترو می شدم که یهو صدای بلند خنده یه خانوم (شایدم دخترخانوم) توجه من و ملت رو به خودش جمع کرد.

دیدم بله! کم مونده “خانوم گشت ارشاد”، بپره بغل “آقای گشت ارشاد”

دارن با هم بلند بلند گل می گن و گل می شنون

همون لحظه خانوم گشت ارشاد سرش رو چرخوند و با نگاهی تیز، دقیق و ظریف، سرتا پای یه دختر خانوم “بدحجاب” رو رصد کرد.

من به همراه تعدادی دیگه کنجکاور شدیم ببینیم چه می کنه

“خانوم گشت ارشاد” با یه حرکت سریع و عجیب، در حالی که دلش پیش “آقای گشت ارشاد” مونده بود ولی جسمش رو به سمت “دختر بدحجاب” پرتاب کرد و به یه گوشه کشوندش

شروع به صحبت و تذکر و این حرف ها

رفتم پیش “خانوم گشت ارشاد” گفتم شما فکر می کنید صدای خنده بلند شما در بغل “آقای گشت ارشاد” کسی رو تحریک نمی کنه؟ و رفتم

چند بار صدام زد دیگه پشت سرم رو هم نیگاه نکردم…

کار و زندگی داشتم بابا!!!!

فکر نکنید ترسیده بودمااااااا .......

 




ارسال توسط نشریه حضور
<      1   2   3   4   5   >>   >

اسلایدر