سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : چهارشنبه 91/1/2

که گفته پورنوگرافی بد است؟ که گفته فحش دادن بد است؟ که گفته اعتیاد بد است؟ که گفته مشروب بد است؟ که گفته سیگار بد است. که گفته خشونت بد است؟ که گفته تمسخر بد است؟ که گفته شاه بد بود؟ که گفته آمریکا بد است؟ که گفته اسرائیل بد است؟ که گفته ظلم بد است؟ که گفته جنایت بد است؟ که گفته تجاوز بد است؟ که گفته کفر و الحاد بد است؟


چرا ما همه را می خواهیم با خودمان بسنجیم؟ خوب شاید برخی دوست داشته باشند بدون لباس در خیابان بیایند. برخی دوست داشته باشند زنا کنند. برخی دوست داشته باشند عمل جنسی شان را همه ببینند. برخی دوست داشته باشند به خدا و دین و امام و پیغمبر توهین کنند. برخی دوست داشته باشند به بسیجیان و نظام و ... فحش دهند. برخی دوست داشته باشند از آمریکا تمجید کنند. برخی دوست داشته باشند از اسرائیل تمجید کنند. برخی دوست داشته باشند شیطان را بپرستند.

چه اشکالی دارد فیلم سازی بیاید گشت ارشاد و نیروی انتظامی را به لجن بکشد، آنها را دخترباز نشان دهد، آنها را باج گیر نشان دهد و یک عده دزد و شیاد را در آخر فیلمش قهرمان کند و کارشان را توجیه کند؟ چه اشکالی دارد بیاید پای یک فرد ریشوی یقه سه سانتی شورت آمریکایی بپوشاند؟ آیا نباید به این فرد در جمهوری اسلامی اجازه اکران فیلمش را داد؟ یا یک نفر دیگر بیاید تمام حرف هایی که بی بی سی در طول سال 88 سعی می کرد به مردم القاء کند، در یک فیلم با زیبایی تمام به تصویر بکشد و احساسات مردم را برانگیزد. یا فرد دیگری بیاید شهوانی شدن یک زن و مرد را به صورت ریز به ریز و طولانی و لذت بخش و نیز چراغ خاموش کردن برای نزدیکی شان را نشان دهد. چرا اینها نباید در جمهوری اسلامی اکران شود؟

چون قانون گفته؟ خب بگوید، قانون برای خودش گفته. قانون نویس حتماً درک پایینی داشته که گفته "هرآنچه مخالف با فرهنگ اسلامی و حیا بود، اجازه اکران ندارد".اصلاً کی گفته فرهنگ اسلامی درست است؟ مگر نه آقای شمقدری؟ گویا درد دل شما را می گوییم، نه؟


شهدا خون دادند؟ می خواستند ندهند؛ می خواستند کشته نشوند. اصلاً چرا مانع شدند عراقی ها به ما تجاوز کنند؟ مگر تجاوز چیز بدی است؟ مگر آن ضرب المثل فرانسوی را نشنیدی که «اگر در مقابل تجاوز نتوانستی مقاومت کنی، از آن لذت ببر». به ناموس ما تجاوز می کردند؟ ناموس مگر ارزشی دارد؟ گذشت آن زمان که دینمان از زن و بچه مان برایمان مهمتر بود. اینها مال قدیم است. مال زمان امام حسین است که زن و بچه اش را فدای دینش می کرد. الآن پیشرفت شده. الآن هم به خاکمان تجاوز کرده اند، هم قرآنمان را آتش زدند، هم به زن ها و دخترانمان در عراق و فلسطین و افغانستان و جنوب لبنان تجاوز کردند. بابا بخدا گذشت آن زمان که برادر برادرش را زیر آب با دستان خودش خفه می کرد که عملیاتمان لو نرود. گذشت آن زمان که ناخن های مان را ساواک می کشید و شکنجه جسمی و جنسی و روحی مان می داد، ولی حاضر نمی شدیم نیروهای انقلاب را لو بدهیم. گذشت آن زمان که در اردوگاه های عراق، میخ در سرمان فرو می کردند تا مرگ بر خمینی بگوییم و نمی گفتیم.

الآن عصر، عصر تجاوز است. تجاوز به همه چیز؛ به دین، به ناموس، به غیرت، به شجاعت، به اخلاق، به فرهنگ، به آداب، به سنت، به مقدسات، به خاک، به همه چیز. اسم خارجی اش هم «تعامل فرهنگ ها» یا «گفتگوی تمدن ها»ست. ما باید این افکار قدیمی را کنار بگذاریم و به هنرمندانمان اجازه دهیم به همه چیزمان تجاوز کنند تا پیشرفت کنیم. البته اگر از اسم «تجاوز» خوشتان نمی آید، می توانید نامش را «انتقاد» بگذارید.

تورو خدا دست آقای شمقدری را باز بگذارید؛ تجمع مقابل وزارت ارشاد چه معنایی دارد؟ باور کنید این کارها مال عهد بوق است. الآن که عصر غیرت ورزیدن روی چیزی نیست. بله، اگر نان و کبابتان کم شد، تجمع کنید، اعتراض کنید، راهپیمایی کنید، شیشه بشکنید، به آتش بکشید. اما باورها که ارزشی ندارند. بگذارید همه به باورهایتان حمله کنند. مدتی هم باورهای دیگری داشته باشید و دوباره باورهای دیگر و دوباره باورهای دیگر و دوباره... هر طور فیلم سازها برایتان فیلم ساختند، همانگونه باور داشته باشید. اگر گفتند برهنگی خوب است، برهنه باشید. اگر گفتند بی غیرتی خوب است، بی غیرت باشید. اگر چادر را مسخره کردند، سریع آن را از سر خود در بیاورید. اگر به بسیج و بسیجی فحش دادند، شما هم اگر بسیجی هستید انصراف دهید و اگرنه فحش دهید.

بالاخره فیلم سازها خدایان جامعه اند دیگر؛ مگر نمی بینید مصونیت قانونی دارند؟ هیچوقت بخاطر فسادشان مورد برخورد قانون قرار نمی گیرند. هنرمند یعنی خدا روی زمین. هنرمند یعنی همه چیز یک کشور. هنرمند یعنی سرمایه اصلی هر ملت. هنرمند را فقط باید تقدیر کرد. فقط باید به او جایزه داد. از آقای ضرغامی و شمقدری و حسینی یاد بگیرید. هنرمند فیلم پورن هم بسازد، از او تقدیر می کنند و به او جایزه می دهند. باور ندارید؟ امتحان کنید.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 90/9/21

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.


=====================

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و .... آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند  اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 90/9/19

چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم. پس از انتخاب شیرینی، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدودا 50 ساله به نظر می رسید. با موهای جوگندمی، ظاهری آراسته، ... القصه…، هنگام توزین شیرینی ها، اتفاقی افتاد عجیبا غریبا! اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم. حداقل در شهر گناهان کبیره (تهران) مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم. آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد. یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها (Net Weight) را به دست آورد. سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت: «2800 تومان قیمت شیرینی به اضافه 50 تومان پول جعبه می شود به عبارت 2850 تومان»

نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان، جعبه را هم بهقیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلا راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید در ذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول!

رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم: «چرا این کار را کردید؟!!»

ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم. سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت: «اعوذبالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…» و بعد اضافه کرد: «وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی!» پرسیدم: «یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را…» حرفم را قطع می کند: «چرا! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم…» و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو.

چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه: «امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی!» چیزی درونم گر می گیرد. ما کجاییم و بندگان مخلص خدا کجا! حالم از خودم بهم می خورد.

راستی ما کم فروشی نمی کنیم؟ کم فروشی کاری، کم فروشی تحصیلی، گاهی حتی کم فروشی عاطفی! کم فروشی مذهبی، کم فروشی در عبادت، کم فروشی انسانی، روزنامه خواندن در ساعت کاری، وعده های تلفنی، گشت و گذارهای اینترنتی…

امان زلحظه غفلت که شاهدم هستی!

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/8/25

با رفیقم تلفنی صحبت می کردم، از هر دری سخنی بود.

به اینجا رسیدیم که رفیقم گفت تلفن خونشون چند روزه قطع شده

می گفت چند بار زنگ زدم “17″ ؛ “اعلام خرابی تلفن” فایده نداشته

مخابرات هم هیچکی جواب درست نمیده و همه به هم دارن پاسکاری می کنن

شروع کرد و  چهار تا فحش آبدار به سر تا پای مخابرات نثار کرد

منم دیگه جو گرفت؛ شروع به همدردی با رفیقم کردم و سرتاپای مخابرات و مملکت رو یه حالی دادم

گفتم اینا موقع پول گرفتن که خوب همکاری می کنن و هزار تا روش برای پرداخت قبض اختراع کردن

اگه قبض رو هم پرداخت نکنی ، سریع تلفن رو قطع می کنن

وقت دریافت پول و اضافه کردن قیمت ها، همه پاسخگو هستن و کارها درست انجام میشه

حالا که خط شما دچار مشکل شده و نیاز به دردسر و فرستادن مأمور و سیم کشی دوباره داره، کسی گوشش بدهکار نیست

گفتم اینا همشون همینطوری هستن، از وقتی مثلاً مخابرات خصوصی شده، به جای اینکه وضع بهتر بشه، بدتر هم شده؛ یه عده گرگ اون بالا نشستن و دارن پول ملت رو می چاپن

خلاصه یکی رفیقم می گفت و یکی هم من می گفتم

بعد از چند روز قطعی تلفن و پیگیری، بالاخره رفیقم مجبور شد پاشه بره اداره مخابرات، بخش نظارت؛

رفته با کلی سرو صدا و گله که این چه وضعیتیه

مأمور نظارت به رفیق ما گفته شماره و آدرس تون رو اعلام کنید، بعد با تطبیق این آدرس با آدرسی که در سیستم ثبت شده متوجه شد که صاحب خونه، شماره پلاک رو اشتباه داده و مأمور مخابرات دو بار اومده و آدرس رو پیدا نکرده

خلاصه رفیقمون بار دوم با تلفن خونشون با من تماس گرفت و گفت که کلی شرمنده ی اون مأمور نظارت شدم. این همه بهشون بد و بیراه گفتم آخرش فهمیدم مشکل از صاحب خونه بوده! نهایتا برای بار سوم مأمور مخابرات اومده و سیم کشی رو که به خاطر بارندگی اخیر خراب شده بود رو درست کرده.

حالا من داشتم به اون همه بد و بیراهی که نثار مخابرات و مملکت نمودم فکر می کردم

——————————-

امام علی: داوری با گمان برای افراد مورد اطمینان، دور از عدالت است. (نهج البلاغه، حکمت 220)

——————————-

گاهی باید نهج البلاغه رو مرور کرد

——————————-

پ.ن:

البته باید این رو در پایان اضافه کنم که بیان این خاطره به معنی تأیید عملکرد شرکت مخابرات و چشم پوشی از ضعف ها و خدمات ناقص اون نیست.




ارسال توسط نشریه حضور

مفضل یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام است که در چند مجلس؛ خدمت ایشان رسید و امام برای او از ظرائف آفرینش سخن گفت!

این سخنان در کتابی به نام توحید مفضل ذکر شده است!

دو نعمت از خداوند که تا کنون به آن فکر نکردیم را از این کتاب ذکر می کنیم:

سوال: نعمت حافظه بالاتر است یا نعمت فراموشی؟!!

امام صادق علیه السلام ابتدا به فوائد نعمت حافظه می پردازد و می گوید اگر انسان حافظه نداشت؛ تمام عمر؛ علمی را تحقیق و بررسی می کرد ولی بیادش نمی ماند! و درنتیجه هیچ اصل علمی بوجود نمی آمد!همچنین بر هیچ آیینی اعتقاد پیدا نمی کرد زیرا هیچ ماجرای عبرت آموزی را از گذشتگان به خاطر نمی آورد و در نتیجه انسانیت انسان در اثر این نعمت حافظه است!

اما هرچند حافظه نعمت عظیمی است اما نعمت فراموشی که عکس این نعمت است از بعضی لحاظ بالاتر است!!

امام می فرمایند: اگر فراموشی نبود؛ انسان هیچگاه از هیچ مصیبتی تسلی خاطر پیدا نمی کرد(همیشه بیاد آن مصیبت بود و آن را فراموش نمی کرد) همچنین بواسطه مشکلات و سختیهایی که گاهگاهی در زندگی اش پدید می آمد؛ از هیچ نعمتی در دنیا لذت نمی برد! ( زیرا حتی در شیرینی های زندگی هم؛ بخش تلخ زندگی از ذهنش پاک نشده بود و جلو چشمش بود و درنتیجه؛ بخش شیرین زندگی هم تلخ می شد!)سپس امام می فرمایند: خداوند حکیم حافظه و فراموشی را که دو نعمت متضاد هستند را در انسان قرار داد تا هر کدام در موقعیت خود به کمک و مدد انسان بیایند!

در واقع حافظه؛ نعمت است از این لحاظ که برای حفظ معلومات کسب شده مفید است و فراموشی؛ نعمت است از این لحاظ که برای گذر از احساسات آدمی در لحظات سخت زندگی مفید است و ما نمی بایست به نیمه خالی لیوان نگاه کنیم که فراموشی؛ بخشی از دانستنیهای ما را نیز ممکن است حذف کند! بلکه باید از تا ثیر فو ق العاده آن در تعادل روان آدمی نیز آگاه باشیم!

سوال:علم بهتر است یا جهل؟!!

قطعا علم در ساختن امور دنیوی و امور اخروی مفید است!

علم در کشاورزی ؛ صنعت؛ پزشکی و تجارت به کمک انسان می آید و دنیای او را آباد می کند(امام نیز به این موارد به زبان قابل فهم در عصر خودشان اشاره می کنند!)

همچنین علم به ظرائف هستی قطعا انسان را بسوی خالق آن سوق می دهد و می تواند برای امور اخروی هم مفید باشد.

اما امام علیه اسلام جهل را نیز نعمت دیگر خدا می داند! یعنی اموری که انسان چون نمی داند بحال او مفید است!

مثلا جهل انسان از میزان عمرش از نعمتهای خداوند است ! انسان اگر علم داشت که چه زمانی میمیرد دو حالت داشت:

اول آنکه اگر عمرش کوتاه بود و این را می دانست ؛ زندگی  برایش سخت و ناگوار می شد و پیوسته در غم آن بود که من عمری ندارم که در این دنیا تلاش کنم!

دوم آنکه اگر عمرش طولانی بود و اینرا می دانست؛ در لذات دنیا غرق می شد و به سمت عصیان وطغیان می رفت و با خودش می گفت: در آخر عمر؛ توبه خواهم کرد!

پس جهل انسان به مدت عمرش مفیدتر است از علم او به آن!!

یا مثال دیگرکه جهل مفیدتر است در مواردی ست که علم وآگاهی انسان؛ در توان و طاقت او نیست!

مثلا اگر انسان از مکنونات قلبی دیگران نسبت به خودش آگاه بود( به طور ساده تر از آنچه که در درون دیگران درباره خودش می گذرد؛ اطلاع داشت!) می بایست ظرفیت بالایی داشته باشد تا بخاطر انتقادات پنهانی که نسبت به او دارند؛ رابطه عادی با آنها داشته باشد! و یا در مواردی که اسرار دیگران را می فهمید بطور مشابه...!

-----

خدایا ترا سپاس می گوییم که ما را از دوست داران صادق آل محمد (علیه اسلام) قرار داده ای!

خدایا ما را از پیروان حقیقی آن بزرگوار هم قرار بده!




ارسال توسط نشریه حضور
<      1   2   3   4      >

اسلایدر