سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : شنبه 91/7/29

دیگه کم کم هوا داره سرد میشه

ازدست دعوا با بابامون سر کولر راحت میشیم

اما باید خودمونو واسه مسابقات کم و زیاد کردن بخاری آماده کنیم !

.

.

.

بچه که بودیم وقتی یه نفر میگفت “عزیزم”

سریع میگفتیم برات پشکل بریزم؟

بعدشم هار هار میخندیدیم غافل از اینکه رسما خودمون رو به بُز تشبیه کردیم!

یه همچین بچه های داغونی بودیم :|

.

.

.

این همه درس خوندیم بالاخره نفهمیدیم رابطه ی فیثاغورس با کی بود

قضیه اش چی بوده اصلا

بالاخره چی شد !؟

.

.

.


من واقعا نمی دونم این مخترع جانونی هدفش از اختراع این وسیله چی بوده ؟

اولین جایی که تو خونه ما نون کپک میزنه جانونیه !

.

.

.

.

قشنگیه لیــاقــــت اینه که

همه نمیتونن داشته باشن !

.

.

.

آقا من چن سال پیش رمز موفقیتمو عوض کردم

الان هر کاری میکنم یادم نمیاد

3 بارم اشتباه زدم بلوک شد :|

میشه زندگیمو بسوزونم یکی دیگه بگیرم !؟

.

.

.

لذتی که در عفو هست دو برابرش در انتقام هست !

.

.

.

آدم ها هرگز نمیخواهند بفهمند

ارزش رفاقت خیلی بیشتر از رقابت است

.

.

.

شما یادتون نمیاد

آسیاب بشین میشینم ، آسیاب پاشو پامیشم

 آسیاب بچرخ میچرخم ، آسیاب پاشو ،پا نمیشم

 جوون ننه جون ، پا نمیشم

جونه  قفل چمدون  پامیشم …

آسیاب تند ترش کن ، تندتر تندترش کن !

.

.

.

خدا دو گوش داد یه زبون که یکی بگی دوتا بشنوی

البته برای مواقع ضروری 2تا دست و 2تا پا هم داده

که اگه طرف خفه نشد انقد بزنی تا جونش در بیاد …

والا !

.

.

.

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه

مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی… بدی ازش خلاص شی.

آدم احساس پیروزی می‌کنه !

.

.

.

 دیشب که خوب می خوردین این چی چیه آوردین؟
(گروه بانوان در مراسم پاتختی در هنگام باز کردن کادو)

.

.

.

 پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادم!

.

.

.

 یه زمانی وقتی به رفیقت فحش ناموس می دادی حکم مرگتو امضا می کردی، الان میزان صمیمیت و رفاقتتو نشون می دی.

.

.

.

 یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟

.

.

.

 یه بار یه دویستی دادم به گدائه، گدائه گفت: خدای نکره یه وقت لازمت نشه؟!

.

.

.

 به کافه چی گفتم همان همیشگی ...
گفت زر نزن، مثل آدم بگو چی می خوری!





ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/27

هنوز 45 روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد.
اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( 18
کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را
دویدم و رفتم پادگان …
پادگان، که رسیدم دیدم گروهبان متوجه غیبت من و چند نفر دیگه شده ، که
همه رو به خط کرد و گفت دور پادگان رو باید بدوید …
شروع به دویدن که کردیم بعد از 1000 متر سرباز …
های دیگه خسته شدند، اما من دور کامل دویدم و ایستادم…!
فرمانده ی گروهان که دویدن من رو ندیده بود، گفت مگه نگفتم دور کامل باید بدوی؟
گفتم دویدم قربان …
گفت فضولی موقوف ..!
دوباره باید بدوی…!
خلاصه، دو دور دیگه به مسافت 8 کیلومتر دویدم و سر حال، جلوی فرمانده
ایستادم و همین باعث شد مسیر زندگی ام تغییر کند…!
یک روز، من رو با یک جیپ ارتشی به میدان سعد آباد مشهد بردند ، برای مسابقه…
رییس تربیت بدنی تا من رو دید، گفت:
چرا کفش و لباس ورزشی نپوشیدی؟
گفتم:
ندارم …!
گفت :
خوب برو سر خط الان مسابقه شروع می شه ببینم چند مرده حلاجی ؟
خلاصه با پوتین و لباس سربازی دویدم و دور اخر همه داد می زدن باریکلا سرباز …
برنده که شدم دیدم همه می گن سرباز رکورد ایران رو شکستی …!
من اون روز با پوتین و لباس سربازی رکورد ایران رو شکستم و بهم کاپ نقره ای دادن…!
خبر رکورد شکنی من خیلی زود، به مرکز رسید و بهم امریه دادن تا برم تهران …
با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان، خودم رو به دژبانی مرکز رسوندم و
با فرمانده ی لشگر که روبرو شدم، گفت:
تو همون سربازی هستی که با پوتین رکورد شکستی؟
گفتم :
بله قربان …
گفت:
چرا این قدر دیر امدی و سریع من رو سوار ماشین کردند و به استادیوم
امجدیه بردن، که قرار بود مسابقه بزرگی انجام بشه …!
مسابقه ی دوی 5000 متر بود و من کفش و لباسی رو که رییس تربیت بدنی مشهد
داده بود، پوشیدم و رفتم لب خط…!
یک دفعه صدای تیری شنیدم و هراسناک این طرف اون طرف رو نگاه کردم ببینم
چه خبره ؟ که دیدم رییس تربیت بدنی با عصبانیت می گه چرا نمیدوی؟
بدو..!
من نگاه کردم، دیدم، که اون 17 نفر دیگه، مسافتی از من دور شدن و من تازه
فهمیدم ،که صدای شلیک تیر برای اغاز مسابقه بوده و من چون در مشهد فقط با
صدای حاضر رو ) مسابقه رو شروع می کردم اینجا هم منتظر همون کلمه بودم
،نه صدای تیر …
خلاصه شروع کردم به دویدن و یه عده هم من رو هو می کردن و می گفتن:
مشهدی تو از اخر اولی …!
دور سوم رو که دویدم تازه به نفر اخر رسیدم و تازه گرم شده بودم …!
در دور بعد متوجه شدم، که نفر چهارم هستم و با خودم گفتم:
خدا رو شکر لااقل چهارم می شم…!
سه دور تا اخر مسابقه مانده بود، که دیدم فقط یک نفر با فاصله از من جلوتره…!
دور اخر خودم رو به پشت سرش رسوندم…
به خط پایان نزدیک می شدیم که جلو زدم و اول شدم …!
باز هم رکورد ایران رو شکسته بودم و از عزیز منفرد، که سال ها قهرمان
ایران بود جلو زده بودم…!
این ها حرف های استاد علی باغبان باشی، قهرمان دوی ایران است، که 29 سال
متوالی بدون حتی یک باخت، مقام نخست مسابقات را در ایران داراست و جالب
است، بدانید که تا به حال این رکورد در هیچ رشته ی ورزشی در دنیا شکسته
نشده…!
باغبان باشی 219 مدال اسیایی و جهانی دارد و در 8 مسابقه ی المپیک شرکت کرده
باغبان باشی، اکنون 84 سال سن دارد و هنوز فعالیت ورزشی می کند …!
باغبان باشی، هنوز در طرقبه زندگی می کند و روحیه ی شاد و ورزش کاری دارد




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/27

آهای بی حجاب:

دنیای اطراف ما پر شده از تبلیغات و رقص تصویر رسانه ها، همان ها که آزادی را از عقل بشر گرفته اند، و افسارش را به آنجا می کشند که خودشان می خواهند، همان طویله ای که یک دربش به سوی بدبختی و عصیان خود و جامعه باز می شود.

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغی کثیف است و راهی به سوی جهنم، اسلام راهش در خانه و کوچه و خیابان و جامعه و اداره و کارخانه یکی است، که به خدا ختم می شود، در مسجد مومن بودن و در جامعه آزادی ظاهری داشتن همان آبنبات سمی است که هلاکتت را در پی دارد.

آهای بی حجاب:

در شب های قدر که قران بر سر می گذاری و خدا را به خودش و به ائمه(ع) سوگند می دهی، نکند مثال قران بر سر نیزه رفتن باشد و اینجا نه جماعتی را، بلکه خودتان را گول بزنید، که مومن و مسلمان و خداپرست هستید، در حالی که این قران بزرگترین نهی کننده از بی حجابی و بی بند و باری و بی عفتی است.

آهای بی حجاب:

این قران، همان قرانی است که با خواندن آیات حجاب و عفافش، برق از سرت می پرد، نکند قران را بی تعقل بر سر گیری، که خدا برای محلی که قران بر ان گذاردی، و برای عقلت بسیار سفارش کرده است.

آهای بی حجاب:

در کوچه و خیابان که قدم می گذاری، چشم های زیادی تو را به آغوش نگاهشان می کشند، و تو بدون اینکه بخواهی معشوقه خیالی هوسرانان جامعه می شوی و نه موجودی که لایق احترامی، و می شوی عامل امتحان آنها که نمی خواهند چهره و هیکل تو بشود عامل گناهشان.

آهای بی حجاب:

حضرت زهرا (س) واقعیت دارد، همو که بهانه خلق این جهان می خوانیمش، همو که کوری به خانه رسول الله(ص) وارد می شود و ایشان چهره می پوشاند و در جواب اینکه دخترم چشمانش نمی بیند، می گوید:من که می بینم...

آهای بی حجاب:

کاش لحظه ای را سوای فکر کردن به تقابل با نیروی نظامی و بازدارنده از بی حجابیت، و لحظه ای فارغ از تفکر اینکه می خواهند آزادیت را به ظاهر از تو سلب کنند، به این می اندیشیدی که اصلا ً چرا در قران و حدیث و کلام بزرگان، اینقدر به پوشش تو سفارش شده است، و آیا همه این ها اشتباه می کنند و داعیان حقوق زنان در غرب که می خواهند تو را عامل هوسرانی خود کنند درست می گویند؟

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغ می گوید، او می خواهد تو تا جوان هستی، بشوی خوراک شهوت و حیوانیت و وقتی به حکم قانون زیستن به سنی در آمدی که خیلی از هم ردیفان تو در سن پایینتر جایت را می گیرند، مثل دستمال کاغذی یک بار مصرف به سطل فراموشیت بسپارد، و همه آن حقوق ها و آزادی ها تا آنجا معنی پیدا می کند که تو طراوت و زیبایی خدادادیت را داری و بعد از آن تو میمانی و ...

آهای بی حجاب:

به این فکر کن که پسر و یا مردی به خاطر دیدن تو به گناه کشیده می شود، و به جای درس و دانشگاه و مدرسه و کارخانه و اداره و رسیدگی به خانواده اش، هوس تو را دیدن و تو را داشتن، به جایی برساندش که ، جایی و با کسی دیگر خیال و هوسش کار دستش بدهد. و تو شده ای عامل بدبختی فردی و جامعه ای ...

آهای بی حجاب:

شاید به احتمال یک در هزار آخرتی هم وجود داشته باشد، آن وقت نمی ارزد چند صباحی را خود نگه داری کنی تا ترس از آینده ای مبهم که نمی توانی بفهمی با تو چه می کنند، آخرین روزهای عمرت را به ترس و لرز و ذلت نگذرانی؟ و به اسم خوشنودی خلقی و گیر آوردن کاری با خود کاری کنی، که خدایت ناراضی باشد، و تو که رضایت خلق بی ارزش را به خدای بزرگ ترجیح داده ای...

آهای بی حجاب:

امروز تو با نیروی انتظامی نمی جنگی ...

امروز با ستاد ها و ارگان های امر به معروفی نمی جنگی ...

امروز این مسلمانان به نظر عقب افتاده نیستند که با آنها می جنگی ...

تو امروز سربازی از سربازان شیطانی و بر علیه خدا و قران می جنگی، و نمی دانم می توانی حس کنی لشکری که در آن می جنگی، شاید بسیار پر طرفدار و پر جمعیت باشد، و به ظاهر دارای حقانیت، ولی شکست برای این لشکر از زمان های دور پیش بینی شده است...

به خود بیا..........




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/20

به موقع عذرخواهی کنید

هر چیزی در زمان خودش میچسبد از وقتش که بگذرد چسبش کمتر می شود.

در همه موارد نمیتوان گفت فردا هم روز خداست یا که ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است.

از قدیم و ندیم گفتند کت و شلوار بعد از عید به درد گل منار هم میخورد.

حتماً می پرسید چی شد که که صحبت از عذرخواهی شد دیروز که سخنان رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای را در جمع پرشکوه مردم استان خراسان شمالی دیدم و شنیدم راستش رو بخواهید به خودم بالیدم که رهبرم چقدر شجاعانه از خداوند متعال طلب عفو و رحمت میکند بجهت اشاعه فرهنگ اشتباه کنترل جمعیت که در دهه 70 انجام شده بود.

فکرش رو بکن رهبر یه جامعه بزرگ باشی و اینقدر شجاعانه به اشتباهی که رخ داده اعتراف کنی تازه اونم در اون اجتماع عظیم.

ای کاش مسئولین یاد بگیرند و در سایر عرصه ها نیز اگر دچار اشتباهی ناخواسته و ندانسته شدند اعتذار بموقع را فراموش نکنند. به قول معروف تا زخم خشک نشده خیلی راحت واقعیت را برا مردم بیان کنیم و بابتش عذرخواهی کنیم.

برخی مدیریت های نادرست در طول زمان باعث افزایش لجام گسیخته قیمت ارز و سکه و به تبع آن برخی از ملزومات ضروری مردم شده است ؛ فلذا به عوض وعده های ریز و درشت بیاییم تا دیر نشده از مردم عذرخواهی کنیم.

مسئولین محترم ای کاش باور کنید مردم فهیم هستند و شرایط جهانی و تحریم ها را می فهمند و قطعاً درک می کنند مدیریت در این شرایط سخت است.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 91/7/14
گفتم: خسته‌ام 

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
     .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. 
 
گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
     .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. 
 
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
     .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::. 
 
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
     .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::. 
 
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
     .:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::. 
 
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
     .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::. 
 
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
     .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::. 
 
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم 
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::. 
 
گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
     .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::. 
 
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
     .:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::. 
 
گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: 
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره 
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.
 
 
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب 
     .:: من که نزدیکم (بقره/186) ::. 
 
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::. 
 
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
     ..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::. 
 
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه 
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده 
     .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::. 
 
گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا 
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::. 
 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
 
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟  

گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما


.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/41-43) ::.




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

اسلایدر