سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : چهارشنبه 91/3/10

یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم/ داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد/ محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است/ مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحه غار حراست/ خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است/ لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است

همه عمر دمادم نسرودیم از تو/ قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم/ عرق شرم به پیشانی دفتر دارم

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو/ فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد/ شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم/ رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران/ دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست/ کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود/ یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم/ مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد/ ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران

پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب/ ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن/ تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

بگذارید کمی از غم‌تان بنویسم/ دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم

گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب/ بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....

سید حمیدرضا برقعی




ارسال توسط نشریه حضور

آقا سلام! بغض بدی مانده در گلوم

آورده اند سمت شما مرتدان هجوم

دجّال های فتنه به این شهر آمدند

دیدند با توایم همه قهر، آمدند

همسایه بسکه سنگ به همسایه زد امام!

شاهینِ فتنه بر سرمان سایه زد امام!

شیطان زبان گشوده به بی حرمتی تو را

در حیرتم گرفته عجب غربتی تو را

از بس گناه جامعه ما کبیره شد

شیطان فتنه کفر فروش عشیره شد

این شهر کوفه خیز عجب بی وفا شده است

این سرزمین غرور تو را کربلا شده است

هی حرف پشت حرف بگو سنگ پشت سنگ

پیشانی مرام تو را آشنا شده است

با دشنه ی ترانه به جنگ تو آمدند

هی واژه واژه نیزه به سویت رها شده است

از سوزشان به حیثیتت حمله کرده اند

در خیمه ی حریم تو آتش به پا شده است

یک روز دشمنت حرمت را خراب کرد

امروز گوشه گوشه زمین سامرا شده است

غم نیست ای امام، زمان دست شیعه است

ایران که هیچ، نبض جهان دست شیعه است

خون علی است در رگ ما موج می زند

این لشگر شماست اگر فوج می زند

رودیم و موجهای خروشان می آوریم

با اشک هایمان همه طوفان می آوریم

مثل همیشه مست کلام هدایتت

با هر فراز جامعه ایمان می آوریم

از سامرا به شیعه ی خود یک اشاره کن

مردانی از قبیله سلمان می آوریم

سربازهای پا به رکابی برایتان...

اصلا سپاهی از خود ایران می آوریم

مردانت از تمام زمین جمع می شوند

ما نیز پرچمی ز خراسان می آوریم

این شیعه تن به فتنه ی رنگین نمی دهد

این آسمان مجال به شاهین نمی دهد

شعر از محسن ناصحی




ارسال توسط نشریه حضور

اسلایدر