سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : سه شنبه 93/3/27

اطلاعیه

بسم الله الرحمن الرحیم

اِن کَید الشیطان کان ضعیفا

قدرتهای استکباری جهان، برای جلوگیری از نفوذ اسلام ناب محمدی در جهان غرب همه ترفند های جنگ فرهنگی خویش را بکار برد و آنگاه که نتیجه نگرفت و در برابر قدرت فرهنگی اسلام به ستوه آمد ، ابتدا رژیم صهیونیستی را به جنگ حزب الله لبنان فرستاد تا این بازوی توانمند اسلام راستین را قطع نماید اما کید شیطان بزرگ با نصرت الهی در لبنان خنثی شد و قدرت شیطانی حکومت صهیونیستی در برابر ایمان حزب الله در هم شکست.

بار دیگر، سوریه را هدف توطئه خود قرار دادند و تمامی توان خود را برای از بین بردن این جبهه مقاومت بکار بردند و با همه تلاش مشترک آمریکا و صهیونیست و وهابیت خبیث، باز هم با اراده راسخ مدافعان حریم اهل بیت علیهم السلام، قدرت نظامی آنان رو به شکست و نابودی گذاشت.

اینک آخرین ترفند دشمنان دیرینه اسلام، هجوم به عراق و جسارت به عتبات عالیات و حمله به قلب عالم تشیع است.

دشمنان اسلام از حماقت و کینه توزی وهابیون گمراه بهره برده و برای گسترش جنگ در سرزمین های اسلامی و مستهلک نمودن قدرت کشور های اسلامی ، حمله به اماکن مقدس شیعیان و حکومت عراق را هدف قرار داده اند.

اینک ما جوانان غیور و شهادت طلب و گوش به فرمان ولی فقیه زمان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای مدظله العالی آمادگی یک پارچه خویش را برای اعزام به عراق و دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام و نثار جان در این جهاد مقدس اعلام می نماییم .

ان تنصرالله ینصرکم ویثبت اقدامکم

والسلام ... فداییان حرمین




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 92/12/27

" دوکوهـــــــه " سین  ندارد اما !

"ساختمانهـایش" ، سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ،

با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،

با خدا سخن میگفتند..


" فکـــــــــه " سین ندارد اما !

"سجده های" بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،

سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند .


" شـــــــــرهانی " سین ندارد اما !

"سنگرهایش" زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی.ره.

با رمــــز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند..


" کانال کمیــــــــــــل " سین ندارد اما !

"سکــوی" پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست..


" طلائیــــــــــــــــه " سین ندارد اما !

"سه راه ِ" شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبـــــــــــال ، تا عرش ِ اعــــلا ،

پرستــــو شدند..


" ارونـــــــــــد " سین ندارد اما !

"ساحل ِ" خونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس،

گــذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدند..


" شلمچــــــــــــه " سین ندارد اما !

"سرداران ِ" بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کــــــــه همچون مادرشان زهـــرا.س.

فدایی ولایت شـــــــــــدند و گمنــــــام ماندند..


آری !

با آمــدن ِ هر بهار ، شکوفه های دلــم ، به عشق ِ یادتان میشکفد و مرغ ِ خیالم

پَر میگیـرد و بـر بام ِ احساس می نشیند..

لحظه ها به کــُـندی میگــذرد ...

دلم آرام و قـــرار ندارد و بی تاب تر از هـر ســال ، آماده میشود برای میهمانی ِ شهدا ..


هور ... هویزه .. کرخـــــه .. چزابــــــــــــه .. عیــن خوش..

پاسگاه ِزید .. پادگان ِ حمید .. کوشک .. خــــــــــــــــــــرمشهر..

وه ! چــــــــــه بوی  " سیــــــــــــــب " میآید از ایــــــــــــن ســــــــــــــــــــــــــرزمین..




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 91/9/14

نشست، زنش کنارش... نمیتونست حرف بزنه،

زنش آهنربا خواست، به هر جای بدن که میزد میچسبید ، نقطه به نقطه...

آه کشید...

من شکستم...

 

محکم وایساده بود ، مادر شهید بود ، پرسیدم: نحوه ی شهادت؟

نشست ، خرد شد، گریه کرد.

گفت : همه از تشنگی شهید شدن ، پسر من موند تو محاصره ، تو سرما یخ زد

گریه کرد

آه کشید

من شکستم...

 

نشست ، نگاه کرد ، فحش داد ،لعنت کرد ، ناله کرد، گریه کرد.

گفت: به جای درمان ، برای اینکه صدامون در نیاد ، سهمیه تریاک دادن...رایگان...

آه کشید...

من شکستم...

 

پیرمرد بود ، موهاش مثل برف سفید ،

پرسید : آمار جدید نداری؟

گنگ بودم ، گریه کرد .گریه کردم

گفت: میدونم برمیگرده ، انقدر باحاج خانم زنده میمونیم تا برگرده .

گریه کردم ،گریه کرد

آه کشید...

من شکستم...


شیمیایی بود ، ده درصد! دروغم نمیگفت ، مدارک پزشکیش کامل بود.

دوتا دختر داشت ، هردو عقب افتاده...از اثرات شیمیایی

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم...

 

موجی بود ، فریاد زد ، با سر بینی یک نفر و شکست ،

نشست ، گریه کرد

دختر هفده سالش دوشب بود که فرار کرده بود ، از دست بابای موجیش...

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم... 

 

از اثرات جانبازی شهید شده بود ، حتی اسمشو شهید نذاشتن . زنش رفته بود.

دو تا بچه داشت با یک پدربزرگ پیر

پدربزرگ گریه کرد

آه کشید...

من شکستم...

 

نشست ،آروم ، اسمش حسین بود .

دکمه هاش و باز کرد ، ترسیدم ،

توی بیمارستان چه بلاهایی که سرش نیاورده بودن ،

از بالا تا پایین بخیه ، بخیه هایی که عفونت کرده بود ،

موجی هم بود ، دوباره برده بودنش کمیسیون ،

با بزرگواری !!! ده درصد داده بودن ،

یه بار که موجی شده بود،

دختر سه ساله شو چنان به دیوار زده بود که کلیه ی بچه مشکل پیدا کرده بود ،

مثل یه بچه گریه میکرد ، دعواش کردم ، بغض کرد...واقعا بچه بود...

قول داد دیگه کار بد نکنه

گریه کرد...

آه کشید...

من شکستم...

 

بیشتر از بیست سال بود که روی تخت می خوابید . 70 درصد بود

از گردن به پایین قطع نخاع بود .

دکترای حقوق داشت

حتی خانواده اش فراموشش کرده بودن

لبخند میزد . حتی از زخم بستر هم شکایت نمیکرد

یکدفعه همه ی بدنش شروع به لرزیدن کرد ، حتی تخت هم میلرزید

منم میلرزیدم

رفتم عقب

سرمو پایین انداختم

از خودم شرمنده بودم

دعوام کرد

گفت رفتم جنگیدم تا تو گریه نکنی

فدای سرت

آه کشید...

من شکستم... 

 

باباش مفقودالاثر بود

گفته بودن یا سهمیه ی دانشگاه یا کمک هزینه ی خرید مسکن ،

به خاطر مادرش دانشگاه نرفته بود ...

آه کشید...

من شکستم...




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/3/11

داشتیم تو جبهه مصاحبه می گرفتیم، کنارم ایستاده بود که یکهو خمپاره آمدنگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربین را برداشتم، خودش را سوژه کردم. بهش گفتم تو این لحظات اگه حرفی، صحبتی داری بگو... در حالی که مثل همیشه لبخند روی لبش بود، گفت:

من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم! اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه، خواهشن پوستشو، اون کاغذ روشو نکنید!!
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟! مسخره بازی در نیار قراره از تلویزیون پخش بشه ها! یه جمله بهتر بگو!
با همون لهجه اصفهانیش گفت: اخوی، آخه نمی دونی که تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!




ارسال توسط نشریه حضور

اسلایدر