سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : شنبه 93/7/26

بیست و چهارم ذی‌الحجه روز مباهله نام گرفته و روزی است بسیار گرامی و دارای فضیلت بسیار. در این روز که روز نزول آیه «تطهیر» نیز هست، خداوند مهر تأییدی دیگر بر ارزش‌ها و فضیلت‌های اهل بیت(ع) و جایگاه راستین آنان در درک و شناخت اسلام راستین را باز نمود.

 “خداوند اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسیار پاک بدارد…”

پیامبر اکرم عبا بر دوش گرفته است و علی بن ابی‌طالب(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسین(علیهما السلام) را زیر آن عبا گرد آورده است و در همان حال این جملات از سوی خداوند تعالی بر او نازل گشته است.

این واقعه در روز بیست و چهارم ذی الحجه اتفاق افتاده است. روزی که بنا شده بود، پس از مذاکرات بسیار پیامبر با مسیحیان نجران، بنا شده بود در مکانی با آنان گرد آید و مباهله کند.

مسیحیان نجران، پس از گفت‌وگوی بسیار، پیامبر با ایشان گفته بودند: «گفت‌و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.» 

در این هنگام بود که حضرت جبرائیل نازل گردید، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:

«فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنه الله علی الکاذبین.» (آل عمران / آیه 61) «پس هرکه بعد از رسیدن به علم با تو محاجه کرد… پس بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا خوانیم، آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.»

چنین بود که دو طرف مذاکره ‌کننده رضایت دادند که بحث و گفت‌وگو را پایان دهند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود با یکدیگر مباهله نمایند و از خداوند بخواهد که دروغگویان را عذابی نازل کند و به کیفر برساند.

اکنون بیست و چهارم ذی الحجه است و روز مباهله فرا رسیده است. پیامبر اسلام فاطمه را به مصداق «نسائنا»، حسن و حسین را به مصداق «ابنائنا» و علی را به مصداق «انفسنا» (که نفس و خویشتن پیامبر اسلام است) فراخوانده و آنان را در زیر عبای خویش و در محضر پروردگار خویش گردآورده، این عزیزترین کسانش را تا چون گواهی بر صدق رسالتش به مباهله با مسیحیان بیرون رود. و در همین لحظه فرشته وحی آیه تطهیر را بر او نازل می‌کند که:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» / «خداوند اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسیار پاک بدارد.»

و چنین بود که وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزیده است که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. زیرا در میان تمام مسلمانان، نفوسی پاک تر، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن، وجود ندارد.

پیامبر در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ پیامبر (ص)این چنین گام به میدان مباهله نهاد، او پیش از ورود به میدان «مباهله»، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.

شاید سران هیئت نمایندگی نجران گمان می‌کردند که محمد(ص) با افسران و سربازان خود به میدان مباهله بیاد و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما دهد. اما پیامبر وارد شد در حالی که جز جگر گوشه‌هایش کسی همراهش نبود.

مسیحیان نجران که صحنه آمدن بی پیرایه پیامبر به صحنه مباهله را دیدند، همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند و از اینکه او فرزندان معصوم و بی‌گناه و یگانه دختر و یادگار خود و داماد و پسر عمویش را به صحنه مباهله آورده، انگشت تعجب به دندان گرفتند.

آنان دریافتند که پیامبر، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره ‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ‌ترین کوه‌ها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد بافضیلت، مباهله نمائیم.

و چنین بود که هیئت نصرانیان نجران درخواست مباهله را پس گرفتند و از پیامبر خواستند تا تحت حاکمیت حکومت اسلام درآیند.

از این روی روز بیست و چهارم ذی الحجه، در تقویم دینی اسلام، روزی با اهمیت شد و مهر تأییدی دیگر بر حقانیت خاندان پیامبر اکرم(ص) و اسلام راستین گردید.

منابع:
1?جعفر سبحانی، فروغ ابدیت.
2?شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان.
3? علامه طباطبایی، تفسیر المیزان

+++

سلام بر حسین (علیه السلام) روزی که در آغوش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مباهله رفت (نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ …) و روزی که به خاکِ گرمِ نینوا …
آیا ندیدند مظلومِ کربلا را در آغوش محمد مصطفی؟




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 91/8/29

گریه بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

هیهات که گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است ، گریه سرد کننده نیست ، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى کند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است که امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) که اجر و ثواب نیز دارد» . ) وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 393




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/8/25

اهل تجارت در دستگاه اهل بیت نباشیم

یک آقایی از اهل دل بود میگفت یکی از هم‌دوره‌های آقای کافی رضوان‌الله تعالی علیه به امام زمان (عج) گله کرده بود که من و مرحوم آقای کافی هم‌ دوره بودیم با هم به منبر رفتیم و درس خواندیم چطور ایشان این‌ قدر نافذ و اثرگذار است و من نه!

به او در خواب یا بیداری فرموده بودند که آقای کافی منبر می‌رفت و با پول خود مهدیه می‌ساخت ولی شما می‌رفتید منبر و با پولش از دوبی برای دخترتان جهیزیه می‌خریدید! فرقش همین یک کلمه است.

این‌ را دوستان ما خوب می‌فهمند که نباید در دستگاه امام حسین تجارت کرد ولی بدترش این است احترام کنند و ما هم خوش‌مان بیاید مردم به خاطر امام حسین به ما احترام بگذارند. این خیلی بد است از آن بدهای نبخشیدنی است که ما دنبال حب جاه باشیم که از حب مال بدتر است. حب شهره و جاه که این‌ها ریاضت نفس می‌خواهد والا آدم چگونه از جاه و شهرت بدش بیاید!؟




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/27

آهای بی حجاب:

دنیای اطراف ما پر شده از تبلیغات و رقص تصویر رسانه ها، همان ها که آزادی را از عقل بشر گرفته اند، و افسارش را به آنجا می کشند که خودشان می خواهند، همان طویله ای که یک دربش به سوی بدبختی و عصیان خود و جامعه باز می شود.

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغی کثیف است و راهی به سوی جهنم، اسلام راهش در خانه و کوچه و خیابان و جامعه و اداره و کارخانه یکی است، که به خدا ختم می شود، در مسجد مومن بودن و در جامعه آزادی ظاهری داشتن همان آبنبات سمی است که هلاکتت را در پی دارد.

آهای بی حجاب:

در شب های قدر که قران بر سر می گذاری و خدا را به خودش و به ائمه(ع) سوگند می دهی، نکند مثال قران بر سر نیزه رفتن باشد و اینجا نه جماعتی را، بلکه خودتان را گول بزنید، که مومن و مسلمان و خداپرست هستید، در حالی که این قران بزرگترین نهی کننده از بی حجابی و بی بند و باری و بی عفتی است.

آهای بی حجاب:

این قران، همان قرانی است که با خواندن آیات حجاب و عفافش، برق از سرت می پرد، نکند قران را بی تعقل بر سر گیری، که خدا برای محلی که قران بر ان گذاردی، و برای عقلت بسیار سفارش کرده است.

آهای بی حجاب:

در کوچه و خیابان که قدم می گذاری، چشم های زیادی تو را به آغوش نگاهشان می کشند، و تو بدون اینکه بخواهی معشوقه خیالی هوسرانان جامعه می شوی و نه موجودی که لایق احترامی، و می شوی عامل امتحان آنها که نمی خواهند چهره و هیکل تو بشود عامل گناهشان.

آهای بی حجاب:

حضرت زهرا (س) واقعیت دارد، همو که بهانه خلق این جهان می خوانیمش، همو که کوری به خانه رسول الله(ص) وارد می شود و ایشان چهره می پوشاند و در جواب اینکه دخترم چشمانش نمی بیند، می گوید:من که می بینم...

آهای بی حجاب:

کاش لحظه ای را سوای فکر کردن به تقابل با نیروی نظامی و بازدارنده از بی حجابیت، و لحظه ای فارغ از تفکر اینکه می خواهند آزادیت را به ظاهر از تو سلب کنند، به این می اندیشیدی که اصلا ً چرا در قران و حدیث و کلام بزرگان، اینقدر به پوشش تو سفارش شده است، و آیا همه این ها اشتباه می کنند و داعیان حقوق زنان در غرب که می خواهند تو را عامل هوسرانی خود کنند درست می گویند؟

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغ می گوید، او می خواهد تو تا جوان هستی، بشوی خوراک شهوت و حیوانیت و وقتی به حکم قانون زیستن به سنی در آمدی که خیلی از هم ردیفان تو در سن پایینتر جایت را می گیرند، مثل دستمال کاغذی یک بار مصرف به سطل فراموشیت بسپارد، و همه آن حقوق ها و آزادی ها تا آنجا معنی پیدا می کند که تو طراوت و زیبایی خدادادیت را داری و بعد از آن تو میمانی و ...

آهای بی حجاب:

به این فکر کن که پسر و یا مردی به خاطر دیدن تو به گناه کشیده می شود، و به جای درس و دانشگاه و مدرسه و کارخانه و اداره و رسیدگی به خانواده اش، هوس تو را دیدن و تو را داشتن، به جایی برساندش که ، جایی و با کسی دیگر خیال و هوسش کار دستش بدهد. و تو شده ای عامل بدبختی فردی و جامعه ای ...

آهای بی حجاب:

شاید به احتمال یک در هزار آخرتی هم وجود داشته باشد، آن وقت نمی ارزد چند صباحی را خود نگه داری کنی تا ترس از آینده ای مبهم که نمی توانی بفهمی با تو چه می کنند، آخرین روزهای عمرت را به ترس و لرز و ذلت نگذرانی؟ و به اسم خوشنودی خلقی و گیر آوردن کاری با خود کاری کنی، که خدایت ناراضی باشد، و تو که رضایت خلق بی ارزش را به خدای بزرگ ترجیح داده ای...

آهای بی حجاب:

امروز تو با نیروی انتظامی نمی جنگی ...

امروز با ستاد ها و ارگان های امر به معروفی نمی جنگی ...

امروز این مسلمانان به نظر عقب افتاده نیستند که با آنها می جنگی ...

تو امروز سربازی از سربازان شیطانی و بر علیه خدا و قران می جنگی، و نمی دانم می توانی حس کنی لشکری که در آن می جنگی، شاید بسیار پر طرفدار و پر جمعیت باشد، و به ظاهر دارای حقانیت، ولی شکست برای این لشکر از زمان های دور پیش بینی شده است...

به خود بیا..........




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 91/7/14
گفتم: خسته‌ام 

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
     .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. 
 
گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
     .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. 
 
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
     .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::. 
 
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
     .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::. 
 
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
     .:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::. 
 
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
     .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::. 
 
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
     .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::. 
 
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم 
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::. 
 
گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
     .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::. 
 
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
     .:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::. 
 
گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: 
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره 
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.
 
 
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب 
     .:: من که نزدیکم (بقره/186) ::. 
 
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::. 
 
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
     ..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::. 
 
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه 
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده 
     .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::. 
 
گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا 
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::. 
 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
 
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟  

گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما


.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/41-43) ::.




ارسال توسط نشریه حضور
   1   2   3   4   5   >>   >

اسلایدر