سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : جمعه 93/3/23

غربی ها می گن هر کسی مختاره هرکاری که دوست داره انجام بده ؛ مثلا اگر یک شاهین سیاه   روی سن و توی کنسرت زنده خودش رو ل خ ت کنه و یکی دیگه توی پـــَستو ، خیابان ، توی هاید پارک و … ، غربی ها به این میگن : آزادی یا به عبارتی : خودمختاری !

غربی ها میگن اون شخصی که خودش رو بــــ.ــرهـــ.ـنه میکنه، مـال خودشه دوست داره خودش رو برهنه کنه، دوست داره خودش رو دائم ببره حمام ما که وکیل وصی آدما نیستیم ما نهایتا اگر خیلی ناراحتیم میتونیم نگاش نکنیم…! 

اینو غربی ها میگن.

اما نشریه حضور چی میگه؟! نشریه حضور میگه  : پس این وسط اونی که دیگری رو لــ.ــخــ.ـت میکنه تکلیفش چیه؟! هان ؟!…

به این بهانه و به مناسبت برخی برهنگی ها ، انواع لــ.ــخــ.ـت شدن و لخت کردن را خدمتتان ارائه می کنیم:


برهنگی فرهنگی 

به طرف میگی اسمت چیه؟

میگه :داریوش

- تحصیلات؟

- فوق لیسانس مکانیک .

- چرا شلوارت پاره ست؟

- مُده!

- چرا موهات شلخته ست؟

- مُده!

- چرا ابروهاتو برداشتی؟

- مُده!

- چرا موهات مث جوجه تیغیه؟

- مُده!

چرا هی میگی مده؟

- مُده.

- دکمه کیبردت رو «مده» گیر کرده؟

- مُده .

- زهر مار ! حالا این مد از کجا اومده؟

- غرب .

- کی ها تو غرب این شلوارای پاره رو پا می کنن؟

- گداها و اراذل و اوباش غربی !

- برهنگی فرهنگی مبارکت باشه! چه سری چه دمی عجب پایی …!


برهنگی اقتصادی

در روزهایی که تمام اقلام گران شد و مبلغ یارانه هنوز همان 45 هزار تومان است ، برای خرید به بازار مراجعه می کنیم .

برای خرید اولین قلم کالا ، فروشنده همانجا با چنان مهارتی ما رو لــخـــت می کنه که اصلا متوجه این موضوع نمی شیم . اینهم یک نوع برهنگی .


برهنگی جسمی

دیروقته ، خانمی منتظر تاکسیه . تاکسی گیرش نمیاد .  سوار یه ماشین شخصی میشه .  قبل از رسیدن به مقصد ، سر از جاده های قم تهران در میاره . راننده ی غیر محترم که اسمش «عقرب سیاهه» برای اینکه خدای نکرده اون خانم گرمش نشه و گرمازده نشه ، طبق قول روزنامه ها کمی “به آزار و اذیت”ش می پردازه و بعدش هم برای اینکه هوای تازه بخوره پرتش میکنه کنار خیابون تا حسابی هوا بخوره . اینهم یک نوع برهنگی .


برهنگی ایده پردازی

طرف تو مجلس شورای اسلامی یه طرح کشکی میده و با این طرحش ملتی رو لــ.ــخــ.ــت میکنه ، گویا طرح اتوشویی مجانی ملـی است این طرح.

رئیس هم عرض می کند : تصویب شد !


نتیجه

بله ! دقیقا برخی از ما هم مثل آن خواننده ی بی ادب ، هر روز و هر شب لــ.ــخــ.ـت می شویم بدون اینکه ناراحت بشویم و حتی متوجه بشویم …

 

اینم عکس لخت شدن شاهین نجفی ملعون در اجرای کنسرت برگرفته از سایت ظهور 12





ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/27

آهای بی حجاب:

دنیای اطراف ما پر شده از تبلیغات و رقص تصویر رسانه ها، همان ها که آزادی را از عقل بشر گرفته اند، و افسارش را به آنجا می کشند که خودشان می خواهند، همان طویله ای که یک دربش به سوی بدبختی و عصیان خود و جامعه باز می شود.

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغی کثیف است و راهی به سوی جهنم، اسلام راهش در خانه و کوچه و خیابان و جامعه و اداره و کارخانه یکی است، که به خدا ختم می شود، در مسجد مومن بودن و در جامعه آزادی ظاهری داشتن همان آبنبات سمی است که هلاکتت را در پی دارد.

آهای بی حجاب:

در شب های قدر که قران بر سر می گذاری و خدا را به خودش و به ائمه(ع) سوگند می دهی، نکند مثال قران بر سر نیزه رفتن باشد و اینجا نه جماعتی را، بلکه خودتان را گول بزنید، که مومن و مسلمان و خداپرست هستید، در حالی که این قران بزرگترین نهی کننده از بی حجابی و بی بند و باری و بی عفتی است.

آهای بی حجاب:

این قران، همان قرانی است که با خواندن آیات حجاب و عفافش، برق از سرت می پرد، نکند قران را بی تعقل بر سر گیری، که خدا برای محلی که قران بر ان گذاردی، و برای عقلت بسیار سفارش کرده است.

آهای بی حجاب:

در کوچه و خیابان که قدم می گذاری، چشم های زیادی تو را به آغوش نگاهشان می کشند، و تو بدون اینکه بخواهی معشوقه خیالی هوسرانان جامعه می شوی و نه موجودی که لایق احترامی، و می شوی عامل امتحان آنها که نمی خواهند چهره و هیکل تو بشود عامل گناهشان.

آهای بی حجاب:

حضرت زهرا (س) واقعیت دارد، همو که بهانه خلق این جهان می خوانیمش، همو که کوری به خانه رسول الله(ص) وارد می شود و ایشان چهره می پوشاند و در جواب اینکه دخترم چشمانش نمی بیند، می گوید:من که می بینم...

آهای بی حجاب:

کاش لحظه ای را سوای فکر کردن به تقابل با نیروی نظامی و بازدارنده از بی حجابیت، و لحظه ای فارغ از تفکر اینکه می خواهند آزادیت را به ظاهر از تو سلب کنند، به این می اندیشیدی که اصلا ً چرا در قران و حدیث و کلام بزرگان، اینقدر به پوشش تو سفارش شده است، و آیا همه این ها اشتباه می کنند و داعیان حقوق زنان در غرب که می خواهند تو را عامل هوسرانی خود کنند درست می گویند؟

آهای بی حجاب:

سکولاریست دروغ می گوید، او می خواهد تو تا جوان هستی، بشوی خوراک شهوت و حیوانیت و وقتی به حکم قانون زیستن به سنی در آمدی که خیلی از هم ردیفان تو در سن پایینتر جایت را می گیرند، مثل دستمال کاغذی یک بار مصرف به سطل فراموشیت بسپارد، و همه آن حقوق ها و آزادی ها تا آنجا معنی پیدا می کند که تو طراوت و زیبایی خدادادیت را داری و بعد از آن تو میمانی و ...

آهای بی حجاب:

به این فکر کن که پسر و یا مردی به خاطر دیدن تو به گناه کشیده می شود، و به جای درس و دانشگاه و مدرسه و کارخانه و اداره و رسیدگی به خانواده اش، هوس تو را دیدن و تو را داشتن، به جایی برساندش که ، جایی و با کسی دیگر خیال و هوسش کار دستش بدهد. و تو شده ای عامل بدبختی فردی و جامعه ای ...

آهای بی حجاب:

شاید به احتمال یک در هزار آخرتی هم وجود داشته باشد، آن وقت نمی ارزد چند صباحی را خود نگه داری کنی تا ترس از آینده ای مبهم که نمی توانی بفهمی با تو چه می کنند، آخرین روزهای عمرت را به ترس و لرز و ذلت نگذرانی؟ و به اسم خوشنودی خلقی و گیر آوردن کاری با خود کاری کنی، که خدایت ناراضی باشد، و تو که رضایت خلق بی ارزش را به خدای بزرگ ترجیح داده ای...

آهای بی حجاب:

امروز تو با نیروی انتظامی نمی جنگی ...

امروز با ستاد ها و ارگان های امر به معروفی نمی جنگی ...

امروز این مسلمانان به نظر عقب افتاده نیستند که با آنها می جنگی ...

تو امروز سربازی از سربازان شیطانی و بر علیه خدا و قران می جنگی، و نمی دانم می توانی حس کنی لشکری که در آن می جنگی، شاید بسیار پر طرفدار و پر جمعیت باشد، و به ظاهر دارای حقانیت، ولی شکست برای این لشکر از زمان های دور پیش بینی شده است...

به خود بیا..........




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 91/7/14
گفتم: خسته‌ام 

گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
     .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::. 
 
گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
     .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::. 
 
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم

گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
     .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::. 
 
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!

گفتی: فاذکرونی اذکرکم
     .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::. 
 
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
     .:: تو چه می‌دونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::. 
 
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟

گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
     .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::. 
 
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!

گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
     .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::. 
 
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل...  اصلا چطور دلت میاد؟

گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم 
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::. 
 
گفتم: دلم گرفته

گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
     .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::. 
 
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفتی: ان الله یحب المتوکلین
     .:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::. 
 
گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: 
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره 
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::.
 
 
گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب 
     .:: من که نزدیکم (بقره/186) ::. 
 
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::. 
 
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
     ..:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::. 
 
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه 
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده 
     .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::. 
 
گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::. 
 
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا 
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::. 
 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
 
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفتی: الیس الله بکاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟  

گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما


.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/41-43) ::.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 91/6/15

به یاد دارم زمانی که آن سونامی تاریخی و فاجعه بار در ژاپن روی داد، مدام اینباکس ایمیل هایم پر می شد از تعریف و تمجید مردم و مسئولین ژاپن،

در این مجال بحثی روی مسئولین ندارم، هر چند گزارش هایی که بدست می رسد حاکی از این است که نهایت تلاش در راستای کمک رسانی صورت پذیرفته و می پذیرد،

ولی اصل بحث من روی مردم است، رویکرد فرهنگی این ماجرا...

چطور است که در زلزله ژاپن مدام عکس های مختلف در تعریف و تمجید فرهنگ بالای مردمان این کشور به دست می رسید، برای نمونه ایمیلی بود که در آن روزها دست به دست چرخید و شد یکی از داغ ترین خبرهای روز! که آی مردم جهان، بدانید که زلزله در ژاپن آمد و مردم آواره شدند ولی در این میان هیچ کس به فروشگاه های آسیب دیده دستبرد نزد، و مدام عکس فروشگاه تخریب شده ولی غارت نشده، دست به دست بین مردم جهان چرخید!

فروشگاهی تخریب شده در شهری تخریب شده

این فروشگاه بعد از گذشت چند روز کاملا دست نخورده باقی مانده است، ژاپن نیست!!

شهر ورزقان از توابع آذربایجان، با مردمی ساده دل و با صفا که با بیرون آوردن هر جنازه ای  از زیر آوار ،اشک تمامی مردم آن در داغ همسایه روان شد!

اینجا ایران است، همانجا که فعالان اجتماعی اش ، آلت دست رسانه اند، نه آنکه خود یک رسانه باشند!

اینجا ایران است، همانجا که مرغ همسایه اش همیشه برایمان غاز است!

اینجا ایران است، زلزله آمده، فروشگاهی تخریب شده، مردمانی آواره گشته اند ولی هیچ کس تعدی به اموال دیگری نمیکند،

اینجا ایران است، برای همین این عکس ایمیلی نمی شود که دست به دست بچرخد و به سمع و بصر تمام جهان برسد و همه بدانند اگر در ژاپن، استغنای اقتصادی دولت مانع از چپاول شد، اینجا اعتقاد و ایمان مردمی مانع چپاول شد ...




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : یکشنبه 91/6/12

کنار خیابان ایستاد، داخل کیفش را گشت،

کیفش خالی ِخالی بود، همه را خرج خرید لباس کرده بود.

بی اختیاردستش را روی نایلون ِحاوی لباسش کشید و از تصوربر تن داشتن این لباس درمهمانی فردا شب لذت برد.

فکر کرد برای یک بار هم که شده سوار این ماشین هایی شود که دارند برایش چراغ می زنند.

اگر سوار میشد می توانست فردا در مهمانی همکلاسی ها، حسابی به ماجرا آب و تاب بدهد تا اینقدر به او نگویند: ا ُمّل!

و در ضمن ، مجانی به خا نه یشان می رسید.

تازه! چند کوچه مانده به خانه، ماشین را ترک می کرد تا خدای نکرده همسایه ها اورا نبینند وخبر به گوش خانواده برسد.

و دیگر اینکه، تا خانه، حوصله اش سر نمی رفت!!

فقط باید سوار ماشین های تک سرنشین وشیک می شد. و حواسش را هم خوب جمع می کرد..

یک رنومشکی ِ با یک راننده جوان، اولین ماشینی بود که بعد از این فکر ها ، برایش چراغ و نیش ترمز زد. با اینکه کسی عقب ننشسته بود، در جلو را باز کرد و نشست.

صدای بلند موسیقی غربی گوشش را فرا گرفت ، با اینکه داشت زجر می کشید ، گفت:" چه آهنگ قشنگی! من هم از اینا گوش می دم!" راننده که حدود 25 ساله نشان می داد و صورتی کشیده داشت و موهایش به شدت چرب بود ، لبخندی تحویلش داد و گفت: " فقط آدم های تنها اینو گوش میدن." و صدای ضبط را زیاد کرد.

از اینکه از این موسیقی تعریف کرده بود ، حالش از خودش به هم خورد.

گفت:" چه ماشین قشنگی!" راننده گفت:" اگه بهش گل بزنیم قشنگ تر می شه!" وخندید. از خنده راننده ترسید.ساکت ماند تا موضوع فراموش شود.

راننده می خواست بحث را ادامه دهد ولی او گفت:

"رسیدیم! نگه دارید، خیلی ممنون" وسریع در را باز کرد و بیرون جست.از ماشین دور شد ولی احساس کرد ماشین ایستاده. فکر کرد شاید شماره تلفن می خواهد، در ذهنش شروع به عدد سازی کرد و به سمت ماشین برگشت. سرش را داخل ماشین کرد تا خواست شماره تلفن را بگوید، راننده گفت:" ببخشید خانم! کرایتون؟!"




ارسال توسط نشریه حضور
   1   2   3      >

اسلایدر