پنج شنبه بود و طبق معمول هر هفته حاجیه خانوم،
خانم نسبتاًً مسن محله، داشت از دعای کمیل و منبر برمیگشت …
در همین حال نوهاش از راه رسید و با کنایه بهش گفت:
مامان بزرگ، تو مراسم امروز، آقای روحانی براتون چی موعظه کرد؟!
خانم پیر مدتی فکر کرد از اونجا که فراموشی داشت و هیچی یادش نمی اومد سرش رو تکون داد چیزی نگفت…......
عزیز، اصلاً یک کلمهاش رو هم نمیتونم برام بگی ....... هچی یادت نمیاد!!!
نوه پوزخندی زد و بهش گفت:
تو که چیزی یادت نمیاد، واسه چی هر روز هفته همش میری مسجد؟!!
مادر بزرگ تبسمی بر لبانش نقش بست
خم شد سبد نخ و کامواش رو خالی کرد و داد دست نوه اش و گفت:
عزیزم ممکنه بری اینو از حوض پر آب کنی و برام بیاری؟!
نوه با تعجب پرسید: تو این سبد؟ غیر ممکنه با این همه شکاف و درز داخل سبد آبی توش بمونه!!!
عزیز در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد: لطفاً این کار رو انجام بده عزیزم
دخترک غرولند کنان و در حالی که مادربزرگش رو تمسخر میکرد سبد رو برداشت و رفت، اما چند لحظه بعد ، برگشت و با لحن پیروزمندانهای گفت:
من میدونستم که امکان پذیر نیست، ببین حتی یه قطره آب هم ته سبد نمونده!
مادر بزرگ سبد رو از دست نوهاش گرفت و با دقت زیادی وارسیش کرد گفت:
آره، راست میگی اصلاً آبی توش نیست.
اما بنظر میرسه سبده تمیزتر شده، یه نیگاه بنداز …!
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]