سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 92/6/14

بسم الله الرحمن الرحیم

سال 78 با ایشان آشنا شدم. دانشجو بودم ، رفته بودم همایش کانون های فرهنگی و هنری دانشجویی .
همایش از این قرار بود که دختر و پسرهای دانشجوی شرکت کننده را دریک اردوگاه جنگلی بزرگ چند روزی رها کردند . آهنگ بود, رقص بود, خوش وبش بود, درخت بود وتاریکی هم بود بگذریم از  این برنامه های فرهنگی دولت آن زمان
دلم از این فضا گرفته بود که چشمم افتاد به یک روحانی مودب وخوش برخورد و البته خوش قیافه , فرق خوش قیافه و نورانی را نمی دانستم هنوز هم خوب نمی دانم .رفتم سراغش تا از روحانیت اش بهره ای ببرم و از کدورتم کمی بکاهم. اسمش محمد جواد اکبرین بود.
 
 آشنا که شدیم دیدم حرفهایش به عنوان یک روحانی عجیب و غریب است. کم کم بحثمان داغ شد. به من می گفت جالب است, با اینکه شما دانشجویی و من حوزوی شما موضع حوزوی ها را داری و من موضع دانشجویان را
تازه فهمیدم چرا او را به عنوان روحانی این جمع و این محفل پر شور ونشاط انتخاب کرده اند
وقتی داشتیم اردوگاه را ترک می کردیم شنیدم چند دانشجو درباره دستاوردهای این همایش صحبت می کردند و خاطراتشان را می گفتند یکی از آنها می گفت برای دستاورد این همایش باید یک  زایشگاه و یک کودکستان هم بسازند.....هارتباطم با اکبرین ادامه داشت چند بار به  او تلفن زدم .مدتی هم پیگیر این بودم تا سوال هایی که در ذهنم درست  کرده بود را جواب دهم و بلاخره جوابشان را پیدا کردم

عدها فهمیدم او سابقا در بابل درس می خوانده و هم مدرسه ای هایش از مناجاته ای زیبای او تعریف می کردند. مداح قابلی بود. بعد از آمدن به قم هم  دعا ندبه هایش پر طرفدار بوده وبسیار دلنشین .دوستانش از  دعای ندبه های او در مدرسه معصومیه خاطراتی زیادی به یاد دارند

 او یک متدین متعصب بود و در این عقاید وکارهای گاهی تندش از هیچ ملامتی نمی ترسید بگذریم که این  نترسی او ناشی از ایمان قویش بود یا ازروحیه افراطی گری او. آنگونه که دوستانش میگویند همواره نوعی افراط در رفتارهای او دیده میشده است
سال 76 که سال  حساسی بود. در انتخابات خاتمی با رای بالا انتخاب شد اکبرین هم از طرفداران و مبلغان او شده بود افراط های او داشت به شکلی دیگر نمایان می شد و همین امر به مذاق برخی خوش نیامده و  او را طرد کرده بودند این برخوردها بر روندی که محمد جواد درپیش گرفته بود  بی تاثیر نبود. سیری که دامنه آن به اندازه فاصله دعای ندبه تا صدای آمریکا بود
بعد ها که طلبه شدم در اولین سال حضورم در قم با منزلش تماس گرفتم خانمش گوشی را برداشت و گفت که محمد جواد زندانی شده پرسیدم چرا گفت بخاطر مطالبی که در روزنامه نوشته
سیر تغییرات محمد جواد ادامه داشت. بعدها فهمیدم که در کنار این اتفاقات، اعتقاداتش خیلی تغییر کرده بود بعضی دوستانش می گویند بعد از این دوره بود که دیگر به ولایت فقیه نه تنها اعتقادی نداشت بلکه به شدت می تازید
 
یازده سال از عمر طلبگی ام می گذشت  ایام محرم بود  و به عنوان روحانی مبلغ به یک خوابگاه دانشجویی رفته بودم . مراسم  عزادادری وهیات داشتیم .هرشب به اتاق دانشجوها هم سر می زدم و گاهی مشاوره و بحثی علمی یا سیاسی  پیش می آمد
یک شب هرچه تلاش می کردم خوابم نمی برد بد جوری به هم ریخته بودم، اتفاقی افتاده بود که  خیلی شوکه ام کرده بود. جریان از این قرار بود که بعد از مراسم هیات به اتاقم رفتم ایمیل هایی برایم رسیده بود . در یکی از این ایمیل ها لیست افرادی که در یک کنفرانس در ضدیت با جمهوری اسلامی  شرکت داشتند آورده شده بود از روی کنجکاوی نگاهی به اسم ها انداختم و میخکوب شدم. بله اشتباه نمی کردم اسم محمد جواد اکبرین هم در میان آنها بود.  اسمش را  در اینترنت جستجو کردم عکسهایی دیدم که برق از سرم پرید، همان اکبرین بود  با همان لبخند ولی دیگر عمامه نداشت و به جای آن موهایش را دم اسبی بسته بود و دست بر گردن ابی  خواننده آن ور آبی انداخته بود
باورش برایم سخت بود  گیج شده بودم .حالا دیگر اکبرین کارشناس مذهبی بود در شبکه بی بی سی و نمی دانم چه چیزی  را می خواست به عنوان اسلام به مخاطبان این شبکه معرفی کند
اکبرین کجا و بی بی سی کجا!ه
 حوزه علمیه قم کجا و صدای آمریکا و کجا!
درس مراجع تقلید کجا و ابی خواننده لوس آنجلسی کجا!ه

 و این وجود کش دار اکبرین در طول عمری کوتاه بود که اکنون این همه را به هم پیوند زده بود


رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً  إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ

 پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان!

و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای






ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 92/6/7
ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 92/5/25

تا به حال نام یوم الهدم را شنیده اید ؟ یوم الهدم یعنی روز ویران کردن ...

در هشتم شوال سال 1344 هجری قمری پس از اشغال مکه ، وهابیان به سرکردگی عبدالعزیزبن سعود روی به مدینه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورین عثمانی را بیرون کردند و به تخریب قبور ائمه بقیع و دیگر قبور هم چنین قبر ابراهیم فرزند پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنین مادر حضرت اباالفضل العباس – علیه السلام – و قبر عبدالله پدر پیامبر و اسماعیل فرزند امام صادق – علیه السلام – و بسیاری قبور دیگرپرداختند. ضریح فولادی ائمه بقیع را که در اصفهان ساخته شده بود و روی قبور حضرات معصومین امام مجتبی ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – علیهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما این اولین حمله آنان به مدینه نبود . آنان در سال 1221 هجری نیز یک بار دیگر به مدینه هجوم برده ، پس از یک سال و نیم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشیای گرانبهای حرم پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم – و تخریب و غارت قبرستان بقیع نمودند .

طبق نقل تاریخی آن ها در این حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و یاقوت گرانبها و حدود یکصد قبضه شمشیر با غلاف های مطلا به طلای خالص و تزیین شده به الماس و یاقوت و ... به یغما بردند . و این نیز نخستین حمله آنان به مقدسات اسلامی نبود . صلاح الدین مختار نویسنده و مورخ وهابی در کتاب "تاریخ امملکه العربیه السعودیه کما عرفت" بخشی از افتخارات وهابیت در حمله به کربلای معلی را چینن شرح می دهد : در سال 1216 امیرسعود در رأس نیروهای بسیاری از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحی دیگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذی القعده به شهر کربلا رسید و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروی شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بیشترمردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانیدند و نزدیک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلی به نام ابیض گرد آمدند . خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقیه را به هر پیاده یک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد .(چون به نظر آنها جنگ با کفار بود)

عثمان بن بشر از دیگر مورخان وهابی درباره حمله به کربلا چنین می نویسد: "… گنبد روی قبر (یعنی قبر امام حسین علیه السلام) را ویران ساختند و صندوق روی قبر را که زمرد و یاقوت و جواهرات دیگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن های نفیس و جز آن‌ها یافتند، غارت کردند و نزدیک ظهر از شهر بیرون رفتند در حالی که قریب به 2000 تن از اهالی کربلا را کشته بودند."

جالب این جاست که مورخ مزبور نام کتاب خود را "عنوان المجد فی تاریخ نجد" گذاشته و از این وقایع به عنوان نشانه‌های مجد و شکوه و عظکت وهابیت یاد کرده است!

اما این فقط شیعیان و اماکن مقدسه آن‌ها نبودند که وهابیان آثار مجد و شکوه خود را در آن به نمایش گذاشته‌اند، مکه مکرمه و طائف نیز از حملات آنان در امام نماند. "جمیل صدقی زهاوی" در خصوص فتح طائف می نویسد: "طفل شیرخواره را بر روی سینه مادرس سر بریدند، جمعی را که مشغول فراگیری قرآن بودند کشتند، چون در خانه‌ها کسی باقی نماند، به دکان‌ها و مساجد رفتند و هر کس بود، حتی گروهی را که در حال رکوع و سجود بودند، کشتند. کتاب‌ها را که در میان آن‌ها تعدادی مصحف شریف و نسخه‌هایی از صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب فقه و حدیث بود، در کوچه و بازارافکندند و آنها را پیمال کردند."

سرزدن این قبیل امور از پیروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نیست! تابعان کسی که همه مسلمانان را کافر و مشرک می دانست و مکه و مدینه را قبل از آنکه به دست وهابیان بیافتد، دارالحرب و دارالکفر!می دانست. در کتاب "الدررالسنیه" می خوانیم:

"وی - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و اله نهی می‌کرد و از شنیدن آن ناراحت می‌شد. صلوات فرستنده را اذیت می‌کرد و به سخت‌ترین وجه مجازات می نمود.

حتی او دستور داد مرد نابینای متدینی را که مؤذن بود و صوت خوشی داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پیامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسیاری از کتب مربوط به صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله را به آتش کشید و به هریک از پیروانش اجازه می داد قرآن را مطابق فهم خود تفسیر کند."

محمد بن عبدالوهاب به نوبه‌ی خود در اعتقادات پیرو"ابن تیمیه حنبلی" است، که در قرن هشتم هجری می‌زیسته است، از ابن تیمیه عقاید جالبی نقل شده است. از جمله اینکه او خدا را جسم می‌دانست! برای ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه‌ی حود می گوید: "ابن تیمیه را بر منبر مسجد جامع دمشق دیدم که مردم را موعظه می‌کرد و می‌گفت: خداوند به آسمان دنیا می‌آید، همان گونه که من اکنون فرود می‌آیم! سپس یک پله از منبر پائین می‌آمد!"

عقاید او آنچنان سخیف و بی‌مقدار بود که خود اهل سنت وی را به زندان افکندند و در رد او کتب متعددی را به رشته تحریر درآوردند.

این قطره‌ای کوچک از مرداب اعتقادات و عملکرد وهابیان در طول این سالیان است. در طول این دوران دانشمندان زیادی چه شیعه و چه سنی به نقد عقاید وهابیت دست زده‌اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده‌اند. یکی از شبهات آنان مسأله‌ی بناء بر قبور است. آن‌ها ساختن بنا اعم از مسجد یا غیر آن را بر قبر حرام می‌دانند. در این نوشتار سعی می کنیم پاسخی مناسب به شبهه‌ی مذکور بدهیم. نخست آنکه: این شبهه‌ی آنان را صریح آیه‌ی 21 سوره کهف دفع می‌نماید، که در خصوص ماجرای اصحاب کهف از قول مومنانی که می‌خواستند یاد اصحاب کهف را گرامی دارند می فرماید: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا (بی تردید بر روی قبور آنان مسجدی بنا می کنیم) دوم آنکه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامی بناهایی بر قبور انبیاء گذشته وجود داشت. از جمله می‌توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسی در بیت المقدس اشاره نمود. جالب اینجاست که خلیفه دوم که طبق نظر این آقایان از صحابه است و معصوم، خود برای انعقاد پیمان صلح به بیت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامی در راستای از بین بردن این قبور به عمل نیاورد…

اما به راستی قومی که در تاریخ نه چندان طولانی خود، چنان که از زبان مورخین خودشان شنیدیم قرآن‌ها را در خیابان‌ها لگد مال ساختند و در قتل عام پیروان علی علیه السلام و سایر خلفا فرقی نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو می کردند، شایستگی این را دارند که مخاطب یک استدلال قرآنی و یا حتی تاریخی قرار گیرند؟!




ارسال توسط نشریه حضور
ارسال توسط نشریه حضور
ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

اسلایدر