مادرم تعریف میکرد:
نمک، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتى با نمکسنگ مىخواباندیم تا کمکم شورى بگیره
غذا را چند ساعتى روى شعلهى ملایم چراغ خوراکپزى مىنشاندیم تا جا بیفته
یخکرده و تکیده کنار علاءالدین و والور مىنشستیم تا جونمون آروم گرم بشه
عکسِ یادگارىِ توى دوربین را هفتهاى، ماهى به انتظار مىنشستیم تا فیلم به آخر برسه و ظاهر بشه
آهنگِ تازهى آوازهخوان را صبر مىکردیم تا از آب بگذره و کاست بشه و در پخشِ صوت بخونه
قلک داشتیم؛ با سکهها حرف مىزدیم تا حسابِ اندوخته دستمون بیاد
حلیم را باید «حلیم» مىبودیم تا جمعهى زمستانى فرا برسه و در کام مون بشینه
هر روز سر مىزدیم به پستخانه، به جست و جوىِ خط و خبرى عاشقانه، مگر که برسه
گوش مىخوابوندیم به انتظارِ زنگِ تلفنِ محبوب: شبى، نیمهشبى، بامدادى، گاهى، بىگاهى؛
انتظار معنا داشت
دقایق «سرشار» بود
هر چیز یک صبورى مىخواست ،تا پیش بیاد،
تازمانش برسه.تا جا بیفته. تاقوام بیاد: غذا، خرید، تفریح، سفر، خاطره، دوستى، رابطه، عشق
"انتظار" ما را قدردان ساخته بود...
حالا فهمیدی چرا این روزها کسی
قدردان نیست؟
شما رو نمی دونم. اما خودم گاهی که حدیثی مانند حدیث "افضل الاعمال، انتظار الفرج" (بهترین اعمال، انتظار فرج است) رو می شنوم، در دلم نقصی می بینم.
نقص از این لحاظ که دلم انتظار را درک نمی کند.
برای انتظار، باید شناخت. اگر چیزی را نشناسیم، نمی توانیم منتظرش باشیم.
در این حدیث، عملا انسان وادار می شود که فرج را از چند جنبه بشناسد. نه فقط شناخت. بلکه شهود کردن و در دل، کاملا درک کردن.
1. شناخت کسی که قرار است بیاید.
2. شناخت ویژگی های عصری که قبل از آمدن او، وجود داشته است (آخرالزمان).
3. شناخت ویژگی های عصری که با آمدن او، محقق می شود (جامعه مهدوی علیه السلام).
جالب است که قضیه به اینجا ختم نمی شود. تنها شناخت هم که انتظار نمی آورد!
باید از درون هم مهیا شد. یعنی درون خودمان را هم با این سه مولفه به نوعی پیوند دهیم:
الف. (در رابطه با مولفه اول): خود را طوری با او (مولا و صاحبمان علیه السلام) پیوند دهیم که عمیقا از دوری او دلتنگ شویم. یعنی محبت خود را با او به نحوی تقویت کرده باشیم که دلتنگ و منتظر زیارتش باشیم. آنقدر پاک شویم که او را روح پاکی که باید به او متصل شد، بدانیم. مانند قطره ای که به دریا متصل می شود. چرا که او ولی خدا و حجت او بر مخلوقات است. و این به معنی پیوند عاطفی و خُلقی و روحی با آن حضرت است.
ب. (در رابطه با مولفه دوم): آنقدر با آخرالزمان بیگانه شویم که روز به روز بی رغبت تر و دل آزرده تر از آن باشیم. کسی که در عصر آخرالزمان، ناراحتی ای احساس نکند، بدیهی است که منتظر خاتمه آن دوران هم نخواهد بود. این کار هم با وصل شدن به دین خدا ممکن است. اینکه آنقدر پاک شویم که روح ما، از هر لحظه بودن در این عصر، احساس عذاب و ناراحتی کند. به قول دعای عهد، بشود به این احساس او، "الغُمَّة" گفت.
ج. (در رابطه با مولفه سوم): طوری آماده فعالیت در سازمان و ساز و کار جامعه مهدوی علیه السلام باشیم که در دل، مشتاق آن لحظات باشیم. دلتنگ پیکار و مجاهده در راه حق باشیم. دلتنگ تلاش در یک دولت کریمه با حداکثر توان. این دلتنگ بودن برای مجاهده، می طلبد که اکنون هم اهل مجاهده و تلاش باشیم. یعنی در حال تلاش باشیم ولی با مشکلاتی مواجه باشیم که آرزوی آن حکومت را در سر داشته باشیم. به قولی، به مرزهای توانایی های این عصر رسیده باشیم که دلتنگ در نوردیدن این مرزها باشیم.
پس هنوز خیلی کار داریم که باید انجام دهیم تا منتظر باشیم.
باید همه، کمر همت ببندیم و این ماه پر برکت را برای نیت کردن در گام گذاشتن در این راه سخت، غنیمت بدانیم که انجام هر کار نیکی در این ماه به عون و کمک حق تعالی و نظر رحمت ویژه اش، آسان تر خواهد بود. که بدون کمک و نیروی او، هیچ کاری انجام نمی شود.
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه.
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]