نقد چیست؟
نقد چیزی را برگزیدن و نظر کردن و ارزیابی است تا سره از ناسره و نیک از بد شناخته شود. برخی آن را عیب جویی مثبت و لازمه ی به گزینی میدانند. گاهی هم به شناخت آگاهانه آثار نقد میگویند. پس نقد سنجش و ارزیابی و داوری اندیشه ها و برداشت ها است.
نقاد یا نقد کننده کیست؟
نقاد کسی است که قدر و بهای هر یک از آثار را تعیین می کند. برای مردم عادی بد و خوب و غث و سمین آثار میسر نیست. لازمه نقادی ارزشیابی درست هر اثر و لازمه ارزشیابی درست هر اثر ؛ شناخت درست آن است. نقد کننده باید احساسی نیرومند داشته باشد تا تناسب ها ، هماهنگی ها ، زشتی ها و ناهماهنگی ها را احساس کند.
فایده نقد و انتقاد چیست؟
بهره گیری بیشتر از اثر مورد انتقاد و شناخت بهتر زیبایی ها و لطایف آن اثر است.
چه نکاتی باید در نقد خوب رعایت شود؟
1. صداقت: نقاد باید دریافت شخص خود را ملاک عمل قرار دهد بی آنکه تحت تاثیر محیط باشد. ضمناً نقاد باید استقلال رای داشته باشد و با وجدانیات خود صادق.
2. شجاعت: بسیار اتفاق می افتد که داوری یک محیط درباره یک اثر چنان نقاد را مورد تاثیر قرار می دهد که جرات و شهامت اظهار نظر و ابراز رای و عقیده در برار قضاوت محیط از او سلب می شود.
3. بی طرفی: نقد کننده باید مثل یک قاضی خود را از تاثیر عواملی که قدرت قضاوت و تشخیص او را تحت تاثیر قرار میدهد حفظ کند.
4. انصاف: نقد کننده خوب باید منصف نیز باشد ، یعنی همان طور که معایب و نقاط ضعف اثر را نشان میدهد ، زیبایی و نقاط قوت اثر را هم بیان کند.
5. روشنی بیان: نقاد باید با استفاده از نشانه های سجاوندی (آنچه نوشته را زیبا و مرتب می سازد) متنی روشن پدید آورد.
6. سازنده باشد: نقد باید جنبه سازندگی داشته باشد ، بدین معنی که نقد کننده باید راه عملی برای رفع معایب نشان دهد.
دقــت کـــردیــن لذتی که تو سواری بر خر شیطون هست تو سواری لامبورگینی نیست؟؟؟
دقت کردین بعضـی از آدم ها شبیه سوراخ های اول کمربنـدن!
همیشه هستن اما هیچ وقت به کارت نمیان
دقــــــــــــــــت کردین یک سری از کارهای اداری هست که هیچ وقت لازم نیست خود آدم انجامشان بدهد. اطرافیان زحمت اش را می کشند. یکی از آن کارها گرفتن شناسنامه آدم است، دیگری هم باطل کردن اش
دقت کردین در روز کلی سرب توی هوای تهرانو داریم استنشاق میکنیم بعد میکن سوسیس کالباس نخوریم سرطان میگیریم
دقت کردین با کار خوابیدن آدمم کار دارن؟؟!! قبل 12 بخوابیم میگن مرغی؟ بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی؟ راس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت! چه غلطی کنیم بالاخره؟!!!!!
دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تمام شد تازه جواب های خوب به ذهنتون میرسه
دقت کردین هر معلمی که میومد میگفت شما بدترین کلاسی بودین که تاحالا داشتم؟
تا حالا دقت کردین ش?ر?نتر?ن قسمت خواب اون 5 دق?قه? بعد از آ?رم موبا?له !!
دقت کردین همیشه خنده دار ترین موضوعات زمانی به مغزت میرسه که وسط مراسم ختم هستی؟
دقت کردین الان تو تهران بایه نفس عمیق میتونید کل جدول مندلیف رو بکشید تو حلقتون
دقت کردین .... هیچ شامپویی مثل مایع ظرف شویی های تو اسختر با موهای آدم سازگاری نداره ؟!!!
تا حالا دقت کردین وقتى سر سفره نشستى به یارو میگى نمک بده اول واسه خودش میریزه بعد میده به تو..!!!
دقت کردین؟ وقتی موبایلت زنگ میخوره همه گوشاشون تیز تیز میشه ; وقتی تلفن خونه زنگ بخوره همه خودشونو میزنن به کر بودن.
دقت کردین نشده یه بار این جعبه ی دستمال کاغذی رو باز کنیم،بَرگِ اوَلِش درست مثل بچه آدم بیاد بیرون؟!
دقت کردین میشینی مثل اسب درس میخونی هیچ چی یادت نمیمونه اما تا یه چیزی رو تو برگه ی تقلبت مینویسی همش مو به مو یادت می مونه؟
دقت کردین هر موقع جوراب پاتونه دمپایی توالت خیسه؟؟
دقت کردین تا مترو می ایسته همه عین .... میدون به سمت پله ها بعد که میرسن بالا قدم میزنن!
دقت کردین هیچ لذتی مثل این نیست دو روز پیش تخمه خورده باشی امروز یکیشو رو فرش پیدا کنی
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفتای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که... افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کردهای!؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اوردهای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شدهام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟!
مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم.
مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.
شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.
قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.
مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.
او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.
این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.
به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.
قاضی شورای حل اختلاف در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود و بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]