سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : چهارشنبه 91/3/3

اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد کشش نداره همین چهارتا رو حفظ کنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیک و دیالکتیک .معنی اش زیاد مهم نیست فقط کافیه هر چند جمله در میون مقداری از این کلمات- به میزان دلخواه- بکار ببرید البته موظب باشید  دز آن را زیاد بالا نبرید که تابلو می شود!

ریش پرفسوری گرچه اپیدمی شده ولی هنوز هم جواب می ده!  ریش پروفسوری می تونه یک کارگر ساده رو به یک شهروند فرهیخته تبدیل کنه!

غر بزنید! غر زدن به وضع مملکت یکی از ارکان مهم و شاید مهمترین رکن روشنفکری باشه. به هر چیزی که فکرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:
اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف کنید و بر پدر مملکت بی آب و علفمون لعنت بفرستید!
اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف کنید و بگید :" تف به این مملکت گل وشل"!

مدام از پیشرفت خارج تعریف کنید! طوری که انگار 80 سال توی لس آنجلس زندگی کرده اید ..مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!

کراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سرکوچه بروید کراوات بزنید. حتی اگر می خواهید با پیژامه بروید باز کراوات را بزنید! برای اینکه در ذهنتان ملکه شود می توانید شبها با کراوات بخوابید!

اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه کنید و خودتان را ناراحت نشان دهید.

پیتزا دیگه دمده شده، سعی کنید اسم غذا هایی رو حفظ کنید که بقیه حتی نمی تونند تلفظش کنند.
مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و...البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این کلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون کنید و یک چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نکرد احساس تشنگی کنید ویک لیوان آب سرد سفارش بدهید!

داشتن یک وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین کیس و مانیتور رو نمی دونید بروید به پاراگراف بعدی!
قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریکی های ظلمانی! اسم وبلاگ هم باید یکی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی کسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یک کتاب از احمد شاملو بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ کنید بریزید تو حلق وبلاگ!

از زمان قدیم خیلی تعریف کنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا کمری 3 قرون بوده! البته سعی کنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.

سعی کنید عینکی شوید. عینک سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یک روش سریعتر هم وجود داره: 2 دقیقه به جوشکاری با دقت نگاه کنید!

ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده که تمام مراحل روشنفکری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید!

وقتی در مورد رییس جمهور های خارجی صحبت می کنید بگویید: " آقای اوباما" یا "پرزیدنت اوباما"

یک سگ بخرید. اصولاً معاشرت با سگ جماعت تاثیر زیادی در ارتقای سطح روشنفکری داره!

اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر که موقع غذا خوردن مجبور شوید دکمه های جلوی آن را به صورت موج مکزیکی به ترتیب باز و بسته کنید تا لقمه پایین برود!

و بالا خره مانیفست روشنفکری ...
کتاب های فروغ فرخزاد، صادق هدایت ، سروش و گوگوش کتب اربعه ی روشنفکران محسوب می شوند.
حالا خیلی به آخری گیر ندید بیشتر با سی دی حال می کنه!




ارسال توسط نشریه حضور

وقتی دختری رو در حال آرایش کردن در خیابان های تهران میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی صدای ترانه ی خواننده های زیر زمینی تاکسی ها گوشم را کر میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی استاد اقتصاد دانشگاه مان هر طوری که بخواهد به اسلام و مسلمانان توهین میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی گرانی سر به فلک میکشد و کک مسئولین نمیگزد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی این همه فاصله طبقاتی بین مردم رو میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی با همسر محجبه ام راه میروم و نگاه متعجبانه مردم را میبینم شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی مواد مخدر جوانان ما رو میگیرد و مسئولین هیچ برنامه ای ندارند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی احترام به والدین یک ضد ارزش میشود شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی خواننده ای به اهل بیت ع توهین میکند و جامعه عکس العملی نشان نمیدهد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی مردم کشورم مایکل جکسون را الگو قرار میدهند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی ارزش وسیله ورزش مردم می شود شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی شهدا پله ترقی ما در رسیدن به مقاصد غیر میشوند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی زنان جامعه در استفاده از لباس صرفه جویی میکنند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی گشت ارشادمون بیشتر احتیاج به ارشاد دارد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی عادل فردوسی پور با برنامه نود مردم را از نماز صبح باز میدارد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی این بانگ آزادی کز خاوران خیزد یهو از نیاوران میخیزد شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی در روز عزا حرمت ارباب می شکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی برخی از مسئولین با بی غیرتی تمام دم از رابطه با آمریکا میزنند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی بنیاد شهید کشته های اغتشاشات را شهید اعلام میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی غربتی ها و پاپتی ها از غیرت می گویند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی جوانان ما رها دنبال رهایی اند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی ماهواره طرفداران بیشتری از یادواره شهدا پیدا کرده شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی جوانان عیش را عشق تفسیر میکنند و همواره در حال گفتمان آنچنانی هستند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی مترو جمهوری اسلامی آهنگ بی کلام خواننده های غربی را پخش میکند شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

وقتی همه حق حرف زدن دارند بجز بچه های حزب اللهی ها شک میکنم که در کشور اسلامی زندگی میکنم

آره من شک دارم که در کشور اسلامی زندگی میکنم




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : یکشنبه 91/1/20

نوروز 1391 برای من یک عید تمام عیار بود . به دلیل اینکه به اندازه ی یک سال در این چند روزتعطیلات یاد گرفتم و آموختم.شاید از خودتان سوال کنید که چه آموختم؟ و شاید هم فکر کنید که قصد بزرگ نمایی دارم، ولی حقیقتا خیلی چیزها را فهمیدم و معنی واقعی تعطیلات را درک کردم.
در ضمن روی سفره هفت سین یک آرزوی زیبا کردم. آرزو کردم آدمی که بشدت ما دانش آموزان را درک می کند یعنی وزیر آموزش و پرورش چهارشنبه ها را هم تعطیل کند تا ما بتوانیم بیشتر با خانواده هایمان که در خانه نیستند و سرکار می باشند وقت صرف کنیم.
بگذریم......
شاید کنجکاو شده باشید و بخواهید بدانید که چیزهایی یاد گرفته ام؟
من در تعطیلات امسال مفهوم واقعی کلمه ((مستهجن)) را فهمیدم و یاد گرفتم برای چه و در کجا از آن استفاده می شود.حتی در سینما ها به صورت تصویری آنرا درک کردم. ولی خیلی نفهمیدم که اگر این فیلم ها مستهجن بودند پس فیلم های هالیوودی عریان چه هستند؟؟لابد ((فرا مستهجن)) و فیلم های هالیوودی بسیار عریان هم ((بسیار فرا مستهجن))
من در نوروز امسال یاد گرفتم که اگر در آینده سیاست مدار شدم و شاید هم رئیس جمهور برای انتخاب و انتصاب یک مدیر مسئله دار تعطیلات نوروز بهترین زمان برای این کار است.
من در نوروز امسال روز آزاد صدا و سیما را کشف کردم . اگر گفتید چه روزی است؟
روز سال تحویل...
در روز سال تحویل شبکه های مختلف تلویزیون از خواننده گرفته تا بازیگرانی که در سیصدو شصت و اندی روز سال آن طرف خط قرمز قرار داشتند و چهره آن ها را
نمی توانستی در تلویزیون ببینی می آیند خوش می درخشند و سرانجام برای آنکه دل آقایان(........) به درد نیاید یک نیم ساعتی هم مهمان دینی مذهبی به قول خودشان می آورند.
من در نوروز امسال فهمیدم که میزان عیدی جمع آوری شده ارتباط مستقیمی با نرخ تورم،مشکلات اقتصادی،ایجاد دو میلیون اشتغال بیکاری وهدف مندی یارانه ها و ..... دارد.
من در تعطیلات امسال حس غافلگیری و انتظار را وقتی که یارانه های غیر قابل برداشت در حسابمان ریخته شد درک کردم.
من از کریم مشرفی سریال ((چک برگشتی)) یاد گرفتم که در آینده اگر ظرفیت و توانایی نمایندگی مجلس را نداشتم انصراف دهم.و از لطیف آموختم که در هنگام ازدواج نگویم
( مهریه را کی داده و کی گرفته!!) و به رشد صعودی و تصاعدی قیمت سکه هم فکر کنم.
چیزهای دیگری هم بود که یاد گرفتم ولی ارزش نوشتن نداشت.
بعد از تعطیلات یک افشاگری علیه پسرم کردم و او را پیش معلمش لو دادم و گفتم که انشا را من نوشتم واو در طول تعطیلات فقط خورد و خوابید و فیلم نگاه کرد.و من در دقیقه ی نود تخیل کردم تا تنها پسرم در درس انشا صفر نشود. و این انشا را منتشر می کنم تا با تمامی والدینی که در تعطیلات مشغول نوشتن و پر کردن پیک نوروزی بودند هم دردی کنم.




ارسال توسط نشریه حضور

معلممان امروز با یک کت شلوار نو آمد سر کلاس و یک گل هم روی یقه کتش بود صورت را 7 یا 8 تیغه کرده بود سیبیل و موی خودش را به رنگ شماره 1 پر کلاغی رنگ کرده بود کلا در فلان جا عر وسی بود !
روی تخته عکسی را نصب کرد و با خنده نشست روی صندلیش. آن مرد اخمو که تا به حال نمیخندید شاد بود! داستان چیست؟یکی از بچه پرسید آقا این عکس چیست روی تخته؟ معلم با لبخند و با غرور جواب داد این عکس یک ایرانی واقعی و یک مرد با صلابت و فکور ،دانشمند ،علامه ،خوش تیپ با فرهنگ و آزاد اندیش است.احمد از ته کلاس پرسید یعنی کی آقا؟

معلم لبخندش را قورت داد و گفت بچه : این اصغر فرهادیه .... نمیشناسید .....

بچه ها همه با تعجب گفتند: نه

معلم که ناراحت شده بود دفتر حضور غیاب را باز کرد و می خواست شروع کند ..... که جواد از ته کلاس پرسید: آقا این اصغر خان چیکار کرده؟ معلم خرکیف شد و گفت:پسرم ایشون نام ایران را بلندآوازه کرده است.
بچه ای از سمت راست کلاس پرسید یعنی مدال آورده؟معلم گفت بالاتر عزیزم! ایشون اسکار گرفته است. بچه ها حال کردن گفتند: از کجا آورده؟ گفت از آمریکا ...
معلم بلند شد چند قدمی زد و گفت:
این مرد یک اسطوره است تمام هستی خود را برای ایران داده . محمد از ته کلاس گفت یعنی شهید شده است؟معلم گفت نه پسرم این اسطوره زنده است.
یکی از بچه هاگفت :خوب شهدا هم زنده هستند.معلم که کم کم داشت عصبی می شد گفت: این چرت و پرت ها قدیمی شده باید به فکر دموکراسی بود! یکی بی اجازه گفت: دموکراسی را در فیلم می شود ؟معلم که آمپرش روی نود درصد بود گفت : هر چیزی می تواند نشانه دموکراسی باشد ندیدی جناب استادفرهادی گفت ما عاشقان دموکراسی و آزادی هستیم؟
پس او اسطوره زنده ماست . نوه یک شهید گفت اصغر آقا ترکش خورده یا چند گلوله برای آزادی ملت ها شکلیک کرده است؟ معلم که عینکش را برداشته بود گفت: او با قلمش میجنگد و من با صدای رسا گفتم ببخشیدآقا کدام قلم؟معلم باعصبانیت گفت قلم آزادیخواهی و اینکه بفهمانی دیکتاتوری نمیماند و غبار دیکتاتوری ایران را گرفته ....
یکی از بچه ها بی مقدمه گفت آقا بوسیدن زن ها حرام است؟
معلم آب دهنش را غورت داد و گفت:در عصر امروز ما این چه حرفی است ؟استاد فرهادی باید نشون بده ما صلح طلبیم بوسیدن قهرمان هم خیلی خوبه.
محمد گفت : آقا راست میگه بچه ها مادر بزرگم وقتی داشت خواهر زاده شهیدش رو می بوسید گفت دارم یک قهرمان رو میبوسم .

معلم که دست پاچه شده بود گفت مهم اینکه نام مارو بلند آوازه کرده است هرجوری باشه ...... فریبرز گفت ولی احمدی روشن هم یک قهرمان ملی بود ...... معلم با یک هوار حرفش را قطع کرد و گفت ما انرژی هسته ای نمیخایم ما نفت داریم سکوتی مهیب کلاس را گرفت و معلم با بغضی همراه با عصبانیت گفت: امروز چی داریم داوود با صدای آرام از نیمکت اول گفت: املا آقا معلم !
معلم گفت :برگه ها روی میز .... بنویسید.... اصغر فرهاید یک ایرانی واقعی وملی است .....
دیروز همه بچه ها برگه ها راسفید تحویل دادند




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/12/3

از: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با سلام

همانطور که مستحضرید آقای دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد انتخاب شده است؛ لذا به ریاست محترم بفرمایید تا این حکم را مضا فرمایند. با تشکر

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت
به: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

با علیک سلام

چون نامه شما مشکل استفهامی داشت، وقت ریاست محترم را نگرفتیم. بدیهی است پس از رفع ابهام به دست ایشان خواهد رسید. واضخ بفرمایید کدام دانشجو؟ این مملکت بیش از چهار میلیون دانشجو دارد!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با سلام

اگرچه سخت است اما ابهام شما را حمل به صحت کرده و توضیح می‎دهیم: منظور آقای فرهاد دانشجو است؛ افتاد؟!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با علیک سلام

رفع ابهام شد، ولی سوال این است که از بین این همه دانشجو چرا او؟ ولی به هر حال نامه‌ی شما به رؤیت جناب ریاست رسید؛ پاراف فرمودند: «به دلایلی این امر ممکن نیست»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با باز هم سلام

اگرچه شما دلایل آن امر را نفرموده اید اما ما خودمان حدس‎هایی زده و برای این موانع راه حل‎هایی را اعلام می‌کنیم:

1- با توجه به اینکه صبیه حضرت رییس مجمع در یکی از شعب دانشگاه آزاد مشغول تدریس هستند، این احتمال وجود دارد که علاقه‌ی ایشان به ساندویچ بوفه این واحد و ایضا نگرانی پدر مهربان از قطع مقرری ساندویچ او موجب ترس آن جناب از تغییر رییس دانشگاه باشد. لذا رییس جدید متعهد می‎شود که ساندویچ دختر بابا را با سرویس رایگان به در منزل برساند!

2- اگر عدم تمدید حکم سرکشی آقازاده در لندن موجب نگرانی است باید عرض کنیم که دیگر همه فهمیده اند که ایشان به دلایلی غیر از ماموریت دانشگاه آزاد در لندن هستند، اگه نمی‎دونی بدون!

3- بر همگان واضح و مبرهن است که دانشگاه آزاد در این سی سال خاصه پس از انتخابات 88 آن‎قدر گند زده است که افشای آنها بعد از تغییر رییس موجب ترس باشد. ما ضمن حق دادن به همه دوستان جهت ترس از این موضوع، قول می‎دهیم که زیاد درد نکشند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با گیرم سلام

مرقومه شما طولانی و خارج از حوصله حاج آقا بود اما ایشان بعد از خواندن خلاصه آن فرمودند: «زکی! ریز میبنمتون»!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با مثلاً سلام

جواب شما به رویت رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. ایشان نیشخند زده و فرمودند: «اصولاً کهولت سن باعث کاهش قدرت بینایی می شود». به پیوست نشانی یک چشم پزشک مجرب ارسال می شود!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با فرضاً علیک سلام

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «حقش بود به محسن می‌گفتم تا رییس متروست یه خط هم از ساختمان شورای انقلاب فرهنگی رد کنه تا با خاک یکسان شید اما هیچ وقت دیر نیست، چون سردار دکتر هم هماهنگ است!»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با حیف سلام

نامه شما به رویت دکتر رسید. چون سرشان شلوغ بود چیزی نفرمودند اما اشاره کردند تا یک عدد لوح فشرده شامل مناظره ایشان با موسوی برای‎تان ارسال شود. دیدنش برای تغییر مزاج حاج آقا مناسب است!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با بگید گنده تون بیاد

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. دندان قروچه ای کرده، لوح فشرده را شکسته و گفتند: «به این یارو بگید پا رو دم ما نذاره. ما سی ساله امضا نکردیم بعد از این هم امضا نخواهیم کرد.»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با برو جوجه

نامه شما را دیدند. مرقوم فرمودند: «اون ممه رو لولو برد! الان اوضاع نسبت به سی سال پیش فرق کرده». به پیوست لیست شعارهای مردم در مراسم نه دی خدمت‎تان ارسال می شود. به حاج آقا توصیه اکید کنید با صدای آرام و در محیطی کاملا مردانه بخوانند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با بدون سلام و والسلام

حاج آقا رفته اند چکآپ سالانه! متن نامه را برای‎شان فکس کردیم. بعد از مطالعه فرمودند: «بووووووووووووووووووووووووووق». اگر ترجمه اش را نمی دانید بفرمایید تا ارسال شود. ضمناً با توجه به اینکه هنوز سطل آشغال در سطح شهر وجود دارد و ایاشن زبانه هایی را می بینند، پیشنهاد می شود کلا بی خیال این فقره شوید. به نفع همه است!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با جیز نشی عمویی!

دکتر فرمودند: «ما هم بی خیال شویم مردم بی خیال نمی شوند». گفتنی است در این لحظه آقای رییس دفتر وارد شده و توصیه کردند که دکتر بی‎خیال شوند. ضمناً رییس دفتر فرمودند برای بی خیالی مردم هم فکری خواهیم کرد، مگر این حزب اللهی ها کلاً چند نفرند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

حالا بازم سلام!

خدا رو شکر که در آنجا یک‎نفر عاقل پیدا شد. حاج آقا فرمودند که از این به بعد همه مکاتبات با دفتر رییس دفتر رئیس جمهور انجام خواهد شد و لا غیر.

از: دفتر رییس دفتر رییس جمهور
به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با عرض سلام و تبریک به مناسبت همه اعیاد گذشته و اعیاد پیش رو

جناب رییس دفتر رییس جمهور فرمودند: «ای بابا! مگه ما مردیم که می رید جای دیگه؟! هر کاری داشتید با خود ما صحبت کنید مخصوصا تو قضیه دانشگاه آزاد. پس این ملک‌زاده اینجا چی کار می‎کنه؟! به حاج آقا هم بفرمایید همان‎طور که شش سال طول داده ایم این دو سال را هم کش می‎دهیم، تا دولت بعد هم خدا بزرگ است!»

با تشکر و هر چیز دیگری که زبان الکن ما از بیان آن قاصر است!

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت
به: دفتر ، رییس دفتر رییس جمهور

با سلام جیگر

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «بابا کجا بودی تو؟ کشتند ما رو این‌ها! خودت یه جوری سر و ته قضیه رو هم بیار تا بعد. کاری داشتی مدیونی اگه نگی!»

با تشکر و آرزوی قبولی طاعات و دعاهای سماتی که با صدای بلند خوانده شده!




ارسال توسط نشریه حضور
<      1   2   3   4   5   >>   >

اسلایدر