سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : جمعه 90/10/16

هنگام درس دادن استاد سر کلاس :

(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)

وقتی استاد خبر امتحان رو میده :

(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)

موقع امتحان:

(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)

وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:

(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)

وقتی که نمره ها رو میزنن :

(O..O)




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 90/10/10

شیخ بی‌سواد اعلام کرد در صورت شرکت آرای باطله در انتخابات مجلس، این انتخابات را تحریم می‌کند.

نفر پنجم انتخابات ریاست جمهوری، که به دعوت جمعی از دِپرِستان، کم‌نشاطان و خانواده‌های غم‌زدگان و به منظور افزایش سطح شادی و نشاط عمومی جامعه، حاضر به شرکت در انتخابات شده است با اشاره به این نکته که "مگه من چیم از ممد سورس کمتره؟" افزوده است که "برای ورود به انتخابات چند شرط مهم و اساسی دارم که به قرار زیر می باشد:"

1) آرای باطله حق شرکت کردن در انتخابات را ندارد. نن جونمان تا همین چند وقت پیش، مدام این آرای باطله را بر فرق سر ما می کوفت. لامروت پاک آبروی ما را برد.

2) تمامی رؤسای ستادهای انتخاباتی بنده؛ ضمن امضای قرارداد "منع دادن رأی به کاندیدهای دیگر" مبلغ سیصد میلیون تومان نیز نزد اینجانب به امانت خواهند گذارد. بدیهی است در صورت دادن رأی به اشخاص دیگر، قرارداد به طور یک طرفه فسخ، و مبلغ فوق به نفع اینجانب مصادره خواهد شد.

3) آن دسته از عزیزانی که به همراه خانواده و فک و فامیل و ایل و تبار، و به خرج بنده یک هفته می خورند و به اندازه‌ی مصرف یک ماهشان بار میکنند و می برند، باید حرمت نان و نمک و بوقلمونی که خورده اند را نگاه دارند و از شکستن نمک‌دانها پس از بخور بخور جداً اجتناب کنند.

4) هواداران محترم و بی شمار بنده باید از ابراز احساسات خود بوسیله‌ی لنگه کفش، شعار های ناجور، مشت، لگد، کف گرگی و بووووق خودداری کنند. در غیر این صورت پشت گوش های خود را دیده، من را نیز، در جمع دوستانه‌ی خود خواهند دید.

5) برادر هنرمند و گرامی جناب آقای ساسی مانکن؛ جهت جذب جوانانی که قر در کمرشان خشکیده است، می بایست قطعه‌ی «شیخ بلا... خوش قد و بالا... چشم عسلی... دماغش سر بالا» را اجرا کنند.

6) دو نفر از مأموران آتش نشانی نیز می بایست با سطل هایی مملو از آب، بالای سر بنده بایستند و از گرم شدن چشم ها و سوختگی احتمالی دماغ حقیر جلوگیری به عمل آورند. اون سری یه ربع چُرت زدیم، از رتبه‌ی اول به رتبه‌ی چهارم سقوط کردیم.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/9/1

چگونه جای مناسب برای کارمند جدید را تشخیص دهیم:

1. 400 آجر را در اتاقی بسته بگذار.

2. کارمندان جدید را در اتاق بگذار و در را ببند.

3- آنها را ترک کن و بعد از 6 ساعت برگرد.

سپس موقعیتها را تجزیه تحلیل کن:

الف: اگر آنها آجرها را دارند می شمرند آنها را بخش حسابداری بگذار.

ب: اگر آنها از نو (برای بار دوم) دارند آنها را می شمرند، آنها را در بخش ممیزی بگذار.

پ: اگر آنها همه اتاق را با آجرها آشفته کرده اند،(گند زده اند) آنها را در بخش مهندسی بگذار.

ت: اگر آنها آجرها را به طرز فوق العاده ای مرتب کرده اند آنها را در بخش برنامه ریزی بگذار.

س: اگر آنها آجرها را به یکدیگر پرتاب می کنند آنها را در بخش اداری بگذار.

ش: اگر آنها در حال خوابند، آنها را در بخش حراست بگذار.

ط: اگر آنها آجرها را تکه تکه کرده اند آنها را در قسمت فناوری اطلاعات بگذار.

ظ: اگر آنها بیکار نشسته اند آنها را در قسمت نیروی انسانی بگذار.

ع:اگر آنها سعی می کنند آجرها ترکیبهای مختلفی داشته باشند و مدام جستجوی بیشتری می کنند و هنوز یک آجر هم تکان نداده اند آنها را در قسمت حقوق و دستمزد بگذار.

غ: اگر آنها اتاق را ترک کرده اند آنها را در قسمت بازاریابی بگداز.

ک: اگر آنها به بیرون پنچره خیره شده اند، آنها را در قسمت برنامه ریزی استراتژیک بگذار.

ل: اگر آنها با یکدیگر در حال حرف زدن هستند: بدون هیچ نشانه ای از تکان خوردن آجرها، به آنها تبریک بگو و آنها را در قسمت مدیریت ارشد قرار بده.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 90/8/28

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت ازروی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد

مرد حیران مانده بود که چکار کند. تصمیم گرفت که ماشینش را همانجارها کند و برای خرید مهره چرخ برود

در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

از 3 چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی

آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند

پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟

دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام. ولی احمق که نیستم!




ارسال توسط نشریه حضور
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار 
مهموندارمیگه چرا این کارو کردی؟ 
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره 
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ... 
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن 
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار 
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟ 
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون
خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!!
 

نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت  ارزیابی کنید



ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

اسلایدر