سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : چهارشنبه 91/9/15
این یه ایمیل ارسالیه که اینجا گذاشتم
جدا از اینکه این
میل ساخته تخیله یا نه ، خیلی هم حرف های بی ربطی نمی زنه ها

دوستی داشتم که مهندس پروژه برج میلاد بود. همیشه راجع به این پروژه موقع ساختش با اب وتاب صحبت میکرد و من هم که حوصله اش رو نداشتم فقط بهش نگاه میکردم و سرمو برای تایید تکون میدادم ولی توی فکر خودم بودم. یه روز دیدمش که خیلی ناراحت بود. ازش پرسیدم که چی شده که شروع کرد به تعریف کردن.
ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 91/9/14
دختر سرزمین من 
احساس میکنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای
باور کن زیبایی در چشمهای امانتیه رنگ روشن و لبهای برجسته کرده سرخ نیست
باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک کنی و سر بالایش کنی زیبا نخواهی شد
باور کن پوست سیاه و سایه های سفید زیباترت نمیکند

دختر سرزمین من 
ملاک های زیباییت را تغییر بده
زیبایی ظاهری هر فرد همانیست که خداوند در وجودش قرار داده
زیبایی ظاهر زمانی به چشم خواهد آمد که تو قلب پاکی داشته باشی
آنوقت همه تو را زیبا خواهند دید
با دقت به اطرافت نگاه کن
خلاقیت دست دکتران جراح همه را یک شکل کرده
باور کن این زیبایی نیست
این تو را به عروسکی تبدیل میکند در دست انسان های ظاهر پرست و کثیف
که تو را برای عیش و عشرت لحظه ایشان میخواهند

دختر زیبای سرزمین من
از صمیم قلب برایت آرزو میکنم زیبایی حقیقی گم شده ات را دوباره پیدا کنی



ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 91/8/29

گریه بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

هیهات که گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شکست باشد، بلکه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، که گویا است ، گریه سرد کننده نیست ، که حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، که گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست که گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى کند و شاید به همین جهت باشد که در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است که امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مکروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) که اجر و ثواب نیز دارد» . ) وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 393




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 91/7/29

دیگه کم کم هوا داره سرد میشه

ازدست دعوا با بابامون سر کولر راحت میشیم

اما باید خودمونو واسه مسابقات کم و زیاد کردن بخاری آماده کنیم !

.

.

.

بچه که بودیم وقتی یه نفر میگفت “عزیزم”

سریع میگفتیم برات پشکل بریزم؟

بعدشم هار هار میخندیدیم غافل از اینکه رسما خودمون رو به بُز تشبیه کردیم!

یه همچین بچه های داغونی بودیم :|

.

.

.

این همه درس خوندیم بالاخره نفهمیدیم رابطه ی فیثاغورس با کی بود

قضیه اش چی بوده اصلا

بالاخره چی شد !؟

.

.

.


من واقعا نمی دونم این مخترع جانونی هدفش از اختراع این وسیله چی بوده ؟

اولین جایی که تو خونه ما نون کپک میزنه جانونیه !

.

.

.

.

قشنگیه لیــاقــــت اینه که

همه نمیتونن داشته باشن !

.

.

.

آقا من چن سال پیش رمز موفقیتمو عوض کردم

الان هر کاری میکنم یادم نمیاد

3 بارم اشتباه زدم بلوک شد :|

میشه زندگیمو بسوزونم یکی دیگه بگیرم !؟

.

.

.

لذتی که در عفو هست دو برابرش در انتقام هست !

.

.

.

آدم ها هرگز نمیخواهند بفهمند

ارزش رفاقت خیلی بیشتر از رقابت است

.

.

.

شما یادتون نمیاد

آسیاب بشین میشینم ، آسیاب پاشو پامیشم

 آسیاب بچرخ میچرخم ، آسیاب پاشو ،پا نمیشم

 جوون ننه جون ، پا نمیشم

جونه  قفل چمدون  پامیشم …

آسیاب تند ترش کن ، تندتر تندترش کن !

.

.

.

خدا دو گوش داد یه زبون که یکی بگی دوتا بشنوی

البته برای مواقع ضروری 2تا دست و 2تا پا هم داده

که اگه طرف خفه نشد انقد بزنی تا جونش در بیاد …

والا !

.

.

.

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه

مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی… بدی ازش خلاص شی.

آدم احساس پیروزی می‌کنه !

.

.

.

 دیشب که خوب می خوردین این چی چیه آوردین؟
(گروه بانوان در مراسم پاتختی در هنگام باز کردن کادو)

.

.

.

 پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادم!

.

.

.

 یه زمانی وقتی به رفیقت فحش ناموس می دادی حکم مرگتو امضا می کردی، الان میزان صمیمیت و رفاقتتو نشون می دی.

.

.

.

 یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟

.

.

.

 یه بار یه دویستی دادم به گدائه، گدائه گفت: خدای نکره یه وقت لازمت نشه؟!

.

.

.

 به کافه چی گفتم همان همیشگی ...
گفت زر نزن، مثل آدم بگو چی می خوری!





ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/7/27

هنوز 45 روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد.
اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( 18
کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را
دویدم و رفتم پادگان …
پادگان، که رسیدم دیدم گروهبان متوجه غیبت من و چند نفر دیگه شده ، که
همه رو به خط کرد و گفت دور پادگان رو باید بدوید …
شروع به دویدن که کردیم بعد از 1000 متر سرباز …
های دیگه خسته شدند، اما من دور کامل دویدم و ایستادم…!
فرمانده ی گروهان که دویدن من رو ندیده بود، گفت مگه نگفتم دور کامل باید بدوی؟
گفتم دویدم قربان …
گفت فضولی موقوف ..!
دوباره باید بدوی…!
خلاصه، دو دور دیگه به مسافت 8 کیلومتر دویدم و سر حال، جلوی فرمانده
ایستادم و همین باعث شد مسیر زندگی ام تغییر کند…!
یک روز، من رو با یک جیپ ارتشی به میدان سعد آباد مشهد بردند ، برای مسابقه…
رییس تربیت بدنی تا من رو دید، گفت:
چرا کفش و لباس ورزشی نپوشیدی؟
گفتم:
ندارم …!
گفت :
خوب برو سر خط الان مسابقه شروع می شه ببینم چند مرده حلاجی ؟
خلاصه با پوتین و لباس سربازی دویدم و دور اخر همه داد می زدن باریکلا سرباز …
برنده که شدم دیدم همه می گن سرباز رکورد ایران رو شکستی …!
من اون روز با پوتین و لباس سربازی رکورد ایران رو شکستم و بهم کاپ نقره ای دادن…!
خبر رکورد شکنی من خیلی زود، به مرکز رسید و بهم امریه دادن تا برم تهران …
با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان، خودم رو به دژبانی مرکز رسوندم و
با فرمانده ی لشگر که روبرو شدم، گفت:
تو همون سربازی هستی که با پوتین رکورد شکستی؟
گفتم :
بله قربان …
گفت:
چرا این قدر دیر امدی و سریع من رو سوار ماشین کردند و به استادیوم
امجدیه بردن، که قرار بود مسابقه بزرگی انجام بشه …!
مسابقه ی دوی 5000 متر بود و من کفش و لباسی رو که رییس تربیت بدنی مشهد
داده بود، پوشیدم و رفتم لب خط…!
یک دفعه صدای تیری شنیدم و هراسناک این طرف اون طرف رو نگاه کردم ببینم
چه خبره ؟ که دیدم رییس تربیت بدنی با عصبانیت می گه چرا نمیدوی؟
بدو..!
من نگاه کردم، دیدم، که اون 17 نفر دیگه، مسافتی از من دور شدن و من تازه
فهمیدم ،که صدای شلیک تیر برای اغاز مسابقه بوده و من چون در مشهد فقط با
صدای حاضر رو ) مسابقه رو شروع می کردم اینجا هم منتظر همون کلمه بودم
،نه صدای تیر …
خلاصه شروع کردم به دویدن و یه عده هم من رو هو می کردن و می گفتن:
مشهدی تو از اخر اولی …!
دور سوم رو که دویدم تازه به نفر اخر رسیدم و تازه گرم شده بودم …!
در دور بعد متوجه شدم، که نفر چهارم هستم و با خودم گفتم:
خدا رو شکر لااقل چهارم می شم…!
سه دور تا اخر مسابقه مانده بود، که دیدم فقط یک نفر با فاصله از من جلوتره…!
دور اخر خودم رو به پشت سرش رسوندم…
به خط پایان نزدیک می شدیم که جلو زدم و اول شدم …!
باز هم رکورد ایران رو شکسته بودم و از عزیز منفرد، که سال ها قهرمان
ایران بود جلو زده بودم…!
این ها حرف های استاد علی باغبان باشی، قهرمان دوی ایران است، که 29 سال
متوالی بدون حتی یک باخت، مقام نخست مسابقات را در ایران داراست و جالب
است، بدانید که تا به حال این رکورد در هیچ رشته ی ورزشی در دنیا شکسته
نشده…!
باغبان باشی 219 مدال اسیایی و جهانی دارد و در 8 مسابقه ی المپیک شرکت کرده
باغبان باشی، اکنون 84 سال سن دارد و هنوز فعالیت ورزشی می کند …!
باغبان باشی، هنوز در طرقبه زندگی می کند و روحیه ی شاد و ورزش کاری دارد




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

اسلایدر