سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

دشمنی ملت ایران با دولت ایالات متحده علل و عوامل گوناگونی دارد، بخشی از آن مربوط است به یک قرن تجربه تاریخی ایرانیان از ارتباط با "یانکی ها" که خاطرات تلخی چون کودتای 28 مرداد، حمایت از رژیم دیکتاوری شاه، چپاول ذخایر ملی، تحقیر ملت، حمایت از صدام، حمایت از منافقین، تحریم های شدید و غیرانسانی و... بخشی از آن مربوط است به خوی استکباری و خودبرتربینی دولت آمریکا.

اما ریشه اصلی این نزاع، یک مسئله اعتقادی است. برخی افراد، بعضی گروه ها و تعدادی از دولت های دنیا در مخالفت و دشمنی با پیامبر اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) هستند و رویه‌ی آنها نشان داده است که هرجا توانسته اند به معارف و باورهای دینی شیعیان ضربه وارد کرده اند، بسیاری از آنها خود را برای جنگ آخرین آماده می کنند که قرار است در آن با حضرت بقیه الله روحی فداه وارد جنگ شده و به خیال خودشان ایشان را به شهادت برسانند.

خدای متعال و اهل بیت عصمت و طهارت در مواضع مختلف به مسلمین دستور داده اند که با افراد این چنین در مبارزه و جنگ و دشمنی باشند. یکی از این مواضع، زیارت شریف عاشورا است که محور اصلی آن راه تقرب به خدا و سلوک الی الله است. در این زیارت راه کمال انسانی و طی مراتب سلوک دو چیز معرفی شده است. دوستی و یاری نمودن جبهه حق، دشمنی و مبارزه با جبهه باطل. این مفاهیم در سه مرحله بیان شده که به اختصار برآنها مروری خواهیم داشت.


مرحله اول:

وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْبِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْوَ بِالْبَرآئَةِ

مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ

ای اهل‌ بیت پیامبر! به خداوند و سپس به شما تقرب می یابم؛ به‌وسیله تبعیت از شما و از آن فردی که ولایت شما را دارد و دور شدن و بیزاری جستن از دشمنان شما و دوستان آنها و هر کس که از دشمنانتان پیروی کند.

زیارت عاشورا به ما خاطر نشان می کند که اولین قدم در راه قرب الهی در این زمان آن است که ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را و همچنین ولایت آن فردی که ولایت ایشان را پذیرفته در جان و قلب خود ایجاد کنیم. و اما گام دوم در این مرحله آن است که بیزاری و برائت بجوییم از دشمنان اهل بیت و هر کسی که به نحوی با ایشان در جنگ است و حتی کسانی که به هر علتی از دشمنان اهل بیت پیروی می کنند.

شاید یک تطبیق با زمان امروز بتواند وظیفه ما را بهتر روشن کند. ولایت اهل بیت، خاصه امام زمان (عج) که تقریبا روشن است، یعنی محبت و تبعیت از دستورات ایشان. اما اولین سوال که پیش می آید "مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ" است؟ آن یک فردی که ولایت شما را پذیرفته است. چرا نگفته اند "موالاه اولیائکم"؟ که آن وقت معنایش میشد "دوستی با دوستان شما"! اما فرمودند "مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ" یعنی محبت و تبعیت از دستورات آن فردی که ولایت شمارا پذیرفته است. خب! مصداق این فرد در امروز جامعه ما کیست؟ بهتر بگوییم، مصداق نائب امام زمان در سال 1435 هجری قمری چه کسی است؟

اما گام دوم چگونه مصداق پیدا می کند. امروز دشمنان اهل بیت چه افرادی هستند؟ چه کسانی در میدان مبارزه با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایستاده اند؟ چه کسانی برای نابودی اسلام ناب و فرهنگ مهدوی تلاش می کنند؟ چه کسانی از این دشمنان پیروی میکنند؟ چه گروهی تابع آنها شده اند؟ در قلب خود باید نفرت و برائت از این افراد را ایجاد کنیم. شاید بهترین مصداق "اعداء" در این زمان، رژیم صهیونیستی، دولت های آمریکا و انگلیس باشند که از هیچ تلاشی در دشمنی با اسلام ناب فروگذار نمی کنند. این افراد یک عده پیرو و تابع در داخل جامعه اسلامی و در جهان دارند. وهابیت و تکفیری ها نمونه ای از تابعین داخل جامعه اسلامی هستند و دولت هایی مانند کانادا، فرانسه، دانمارک و... از پیروان این "اعدائکم" به شمار می روند. راه تقرب به خداوند و راه کمال جامعه اسلامی آن است که در دل و جان خود از این افراد بیزار باشد و از آن ها برائت بجوید.


مرحله دوم:

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلىذلِکَ

خداوندا! لعنت کن اولین ظلم کننده بر حق محمد و آل او (صلوات الله علیهم) و هر کس دیگری که ظلم کند بر این خاندان

بعد از برائت و انزجار قلبی نوبت به بیان این دشمنی می رسد. راه کمال جامعه اسلامی در اعلام این دشمنی است. از این رو در جای جای زیارت عاشورا دستور به لعن تمام دشمنان و ظالمین داده شده.

اگر بخواهیم این مرحله را نیز در زمان خود الگو برداری کنیم؛ می توانیم به همین شعارهای ملت ایران برسیم. شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسراییل از بهترین مصداق های این برائت زبانی است که زیارت عاشورا آمده. البته این کلمه "مرگ" چندان کامل و جامع نیست چرا که "لعن" به معنای دوری از رحمت خدا در دنیا و آخرت است اما "مرگ" به معنای پایان کار دنیایی است. در واقع این شعارها یک جور تخفیف دادن به آنهاست.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَرْواحِ الَّتىحَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

سلام بر تو ای حسین جان و بر تمام کسانی که فدای تو شده اند

گام بعدی در این مرحله بیان و ابراز محبت به حضرت امام حسین علیه السلام و تمام کسانی است که در راه حسین فدا شده اند. کسانی که اگر مصادیق امروزیشان را بخواهیم بیابیم، چه کسانی بهتر از شهدای انقلاب و دفاع مقدس را پیدا می کنیم؟


مرحله سوم:

اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ

من در صلح و دوستیم با دوستان شما و

در جنگ و مبارزه‌ام با دشمنان شما تا روزی که برانگیخته شوم

از ویژگی های بسیار مهمِ مکتب شیعه، مبارزه است. مبارزه‌ علیه تمامیت کفر و مصادیق آن! تمامیت ظلم و مصادیق آن! و به همین دلیل است که خداوند متعال، اقرار لسانی و گفتنِ زبانی را نیز کافی نمی داند و به شیعیان دستور میدهد که با دشمنان ولایت و امامت؛ هرگونه که می توانید، وارد جنگ و مبارزه‌ی عملی شوید. و جالب آنکه خداوند، این مبارزه را محصور در زمان خاصی نمی کند، بلکه می فرماید: تا روز قیامت با دشمنانِ ولایت مبارزه کرده و از دوستان اهل بیت حمایت کنید.

اگر دوباره بخواهیم مصادیق و نمونه های عینی این "سلم" و "حرب" را در زمان خودمان پیدا کنیم به چه کسانی خواهیم رسید؟ جستجوی ما در مقام سلم که به معنای تسلیم شدن و صلح و دوستی است به چه کسانی می رسد؟ و این جستجو در مقام حرب که مقام دشمنی علنی است چه نتیجه ای می دهد؟ البته توجه کنید که اینجا دیگر صحبتی از "اشیاعهم" و "اتباعهم" نیست. یعنی در مرحله عمل و مبارزه عملی ما تنها با کسانی وارد میدان مبارزه میشویم که ریشه دشمنی و جنگ بااسلام ناب هستند. امروز تسلیم شدگان دربرابر اهل بیت چه کسانی هستند؟ مسلمانان باید آنها را حمایت و یاری کنند. از شیعیان پاکستان و بحرین و سوریه تا حزب الله لبنان.

چه کسانی میدان "عداوت" و "حرب" را بر علیه اسلام ناب به راه انداخته اند؟ جامعه اسلامی و شیعیان باید به هر نحوی که می توانند با آن ها وارد جنگ و مبارزه شوند. دشمنی و مبارزه با آمریکا، صهیونیست ها و انگلیسی ها همان عهدی است که در زیارت عاشورا با حسین بن علی (علیه السلام) می بندیم.





ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 92/7/24
ارسال توسط نشریه حضور

پنهان کاری‌های او شک بعضی‌ها را برانگیخته بود. جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن می‌شد.

هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام می‌داد.

روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش.

من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. ب

چه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند.

هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند.

همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری می‌شد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم.

با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت.

بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.

آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاه‌های پرسش گر بچه‌ها شده بود.

یک شب موقع دعای توسل، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد. می‌گفت:‌

«ای خدا! من که مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»

سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:

«شما مرا نمی‌شناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود. من از شما خجالت می‌کشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم...»

گفتم: «برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را می‌پذیرد...»

نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:

«بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید، ولی من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم.»

تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:

«برای چه؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»

او تعجب ما را که دید، گوشه‌ ی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم.

تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:

«من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند...»

بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت. دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌

«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»

سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:

«بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌ ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت می‌کشم... .»

آن شب گذشت. حرف‌های او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد.

 شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند.

راوی: محمد رعیتی

گزارش از سید روح اله علمدار




ارسال توسط نشریه حضور
ارسال توسط نشریه حضور

فردی به نام کریم باستانی ملقب به کریم یخ فروش پسر جوانی از شهر ری در بازار آن زمان (خیابان جمهوری امروز) بساط یخ فروشی داشت.

یکی از مشتریان غالبا دائمی کریم کارمندان سفارت انگلستان در همان حوالی بودند.

این مواجهه هر روزه کارمندان با کریم رابطه صمیمانه را بین آنها پدید آورد.

کارمندان برای کریم که انگلیسی بلد نبود نام کریم یخی یا همان به گفته خودشان آیس کریم را برگزیدند.

در اواسط درگیریهای دوران مشروطیت کریم برای جلب بیشتر مشتری اقدام به پخش یخ در بهشت مبادرت ورزید.

و در همین دوران و برای اولین بار با مخلوط کردن شیر و یخ و زرده تخمه مرغ و گلاب و شیره ملایر اولین بستنی تاریخ بشریت را ساخت.

که مورد استقبال اهالی بازار و همسر سفیر انگلیس قرار گرفت.

مغازه ای در همان حوالی توسط سفیر انگلیس به کریم اهدا شد که بر سر در آن به زبان انگلیسی اسم فامیل کریم ( باستانی ) bastani نوشته شده بود

ایرانی ها به اشتباه بستنی می خواندند!

در زمان افتتاح فروشگاه سفیر انگلیس با گفتن : we name it after you اسم محصول را به احترام کریم آیس کریم گذارد

میرزا حسن‌خان مستوفی , مستوفی‌الممالک دوران مشروطیت ، در کتاب خاطراتش مینویسد این ( کریم باستانی ) لیسیدنی یی ساخته است از سرداب های یزد سردتر ، از لب یار شیرین تر، از پنبه خراسان نرمتر.

سالها بعد کریم با یکی کارمندان سفارت انگلیس به نام الیزابت بسکین رابینز ازدواج کرده و به انگستان و بعد از آن به امریکا مهاجرت میکند .




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

اسلایدر