سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : سه شنبه 90/7/26

همه ما کم و بیش نام شیخ احمد کافی(ره) را شنیده ایم و خصوصا اگر با نسلی که قبل از انقلاب اسلامی نسل جوان آن روزها بوده اند به گفتگو نشسته باشیم؛ می بینیم که با چه شور و حالی از کافی و منبرهایش صحبت می کنند.

اگر منصف باشیم باید حرفهای آنها را تایید کنیم! یک روحانی به پاخواست و در دهها شهر و روستا به منبر رفت و بانی ساخت دهها مهدیه و خیریه دیگر گردید!

شاید سخنرانیهای کافی را بعضی عوامانه تلقی کنند که مورد پسند مردم عادی کوچه و بازار بوده است اما حقیقت آن است که هر سخنی که ساده و صمیمی گفته شود، دال بر سطحی بودنش نیست!  چه سخنان نغز و شیرینی در لسان او و روحانیونی مشابه او با همین لحن ساده و صمیمی گفته شده است که اتفاقا بر دل می نشیند!

-----------

دو لطیفه از کتابی که لطیفه های 14 معصوم و آقای کافی را جمع آوری کرده است(اثر آقای یوسفی) انتخاب کردم که ان شاء الله بپسندید!

لطیفه اول:

مردی که زنی را بوسید و خواهان قصاص شد!

می گویند مردی در روزگار رسول خدا صلی الله علیه و آله – که خالد نام داشت- در کوچه های مدینه به زن زیبایی رسید و قرار از کف بداد و آن زن را بوسید و بعد پا به فرار!!

زن شکایت به پیش پیامبر بزرگوار برد و ماجرای خالد را تعریف کرد! پیامبر دستور دادکه خالد را حاضر کنند!

او را یافتند و به پیش پیامبر بردند! پیامبر علت این کار زشت را از خالد پرسید.

خالد گفت: بله یا رسول الله! حق باشماست و من خطای بزرگی کردم و اکنون آماده قصاص هستم! از این زن بخواهید کار زشت مرا تلافی کند و بوسه مرا به او با بوسه خودش به من قصاص نماید!!!

پیامبر از حرف خالد خندید و از او تعهد گرفت که دیگر از این کارهای زشت نکند. سپس او را رها کرد!

------------

لطیفه دوم:

حاج آقا! نرخ دستتون نیست!

مرحوم کافی می گوید : در تهران منبر می رفتم. یک شب حس کردم مخاطبین به تعبیر ما خوب دل به مجلس و سخنرانی نمی دهند؛ بنابر این تصمیم گرفتم جک برایشان تعریف کنم! به همین دلیل با حال به ظاهر عصبانی گفتم:

ای جوانی که در این هوای گرم تابستان کار می کنی و پول در می آوری! چرا هرشب سی و پنج ریال پولی را که با سختی بدست آورده ای خرج خرید آبجو می کنی؟! چرا...

ناگهان یک جوان رندی وسط حرفم پرید و گفت:

حاج آقای کافی! با شما گران حساب می کنند یک شیشه آبجو 18 ریال بیشتر نیست!!

من هم در پاسخش گفتم: نه ! من می خواستم قیمتش را بدانم!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 90/7/1

طبق روان شناسی رنگ ها سیاه نمایان گر مرز مطلق است. پوشیدن لباس سیاه در موقعیت های مختلف ممکن است متفاوت باشد .گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا می پوشند تا نشان دهند که بین انها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی انها را از هم جدا کرده است اما برخی افراد گاهی هم سیاه می پوشند نه برای عزا و ماتم بلکه برای مشخص کردن مرزها و حریم های اجتماعی . حجاب یک خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است.

وقتی که خانمی چادر مشکی به سر می کند و با وقار قدم به عرصه اجتماع می گذارد می خواهد نشان دهد که هر کسی حق ندارد به این حریم پاک وارد شود. این حریم ،حریم حرمت حیا و احترام است نه جای هرزگی و هوس بازی .

در واقع او با حجاب مشکی و چادر سیاهبین خود و مردان نا محرم مرزی عاقلانه ایجاد کرده است .از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچه سیاهی را می بیند انگیزه و میل نگاه کردن به ان پیدا نمی کند ولی نگاه به رنگ های روشن چشم را باز و رغبت مشاهده و تمرکز بر دیدن را چند برابر می کند .پس باید به دید گاه روان شناختی و جامع نگر زن مسلمان افرین گفت که برای حفظ حرمت عفت و پاکی خود بهترین حجاب یعنی چادر و بهترین رنگ یعنی مشکی را انتخاب کرده است.


شعر نوشت:

خواهرم با غرور بر سر کن

نه خجالت بکش نه غمگین باش

چادرت ارزش است باور کن

بوی زهرا و مریم و هاجر

از پر چادرت سرازیر است

بشکند آن قلم که بنویسد

"روی گل ،برگ ،دست و پاگیر" است

 




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/6/23

تا حالا شده در موقعیتی قرار بگیرید که احتمال عدم موفقیت در انجام کاری بیشتر از موفقیت آن باشد ولی شما ریسک کرده و به طرف آن کار رفته باشید!

همیشه وقتی احتمال خطا بیش از حد معینی شد؛ فرد در تصمیم گیری شک می کند! مثلا فرض کنید تاکنون رانندگی در مدت زمان طولانی را تجربه نکرده اید ولی تصمیم می گیرید این کار را در یک مسافرت طولانی تجربه کنید! این یک ریسک محسوب می شود!

یا مثلا تصمیم میگیرید که در یک تجارتی سرمایه گذاری کنید و شناخت نسبی و نه کامل نسبت به آن دارید و احتمال متضرر شدن شما وجود دارد ولی این کار را بخاطر سوددهی زیاد آن می کنید!

و یا مثلا چند سال یک رشته درسی را می خوانید اما خوشتان نمی آید بنابر این ریسک می کنید و از تحصیل انصراف می دهید تا شانس تان را در قبولی در رشته مورد علاقه تان امتحان کنید!

همیشه برای همه ما موقعیتهای ریسکی(خطر کردن) رخ می دهد و در مواجهه با آن؛ آدمها با توجه به روحیاتشان مختلفند!

بیاد دارم در زمان دانشجویی با سفارش دوستی؛ درس تحقیق درعملیات را به عنوان درس اختیاری با استاد خوبی گرفتم . یکی از حرفهایی که او می زد این بود که در فعالیت تجاری؛ کسی موفقیت بالایی پیدا می کند که ریسک پذیری بیشتری را کرده باشد!( یعنی به موقعیتهای تجاری با سود بالا ولی احتمال موفقیت کمتر توجه  داشته باشد!)

مواردی را از صحت حرف بالا دیده ام و بالعکس!!

البته فکر می کنم افرادی هم هستند که ریسک نکرده اند بلکه حماقت کرده اند!

یعنی:

** اینکه به طرف انجام کاری بدون هیچ فکر و مشورت قبلی برویم ریسک نیست!

** اینکه هیچ طرح کلی برای رسیدن به هدفمان نداشته باشیم هم ریسک نیست!

**اینکه هدفمان ماجراجویی و تهور احمقانه باشد تا نزد دیگران جلب توجه کنیم هم!

همه موارد بالا خطاست!

------------

 بنظرم ریسک کردن باید جزئی از زندگی باشد و اگر بخواهیم از مفاهیم مذهبی برای تبیین این حرف استفاده کنیم این می شود که:

بنده مومن باید توکل بر خدا داشته باشد و از احتمال خطا کردن( نه به معنی گناه کردن بلکه به معنی خطا در شناخت مثلا خطا در شناخت یک موقعیت شغلی خوب یا خطا در شناخت یک موقعیت تجاری خوب و...) نباید بترسد!

 بزرگترین اشتباه زندگی هر کس این خواهد بود که از اشتباه بترسد!

یکی برایم تعریف می کرد که یک شغل خوب دولتی را رها کردم تا دفتر کار خصوصی برای خودم راه اندازی کنم!

وقتی برای روز اول دفتر کارم را باز می کردم به خدا گفتم(!):

ای خدا!! فقط امید به خودت! شاید روزهای دیگه یادم بره اینو بگم!! اما بدوون که هر روز فقط به امید خودت این دفتر رو باز می کنم و نه کسی دیگه!

البته او موفقیت مالی خوبی نیز بواسطه این ریسک بدست آورد و من تصور می کنم حتما جمله صادقانه ای که به خدا گفته؛ عامل آن باشد!

-------

خطر کردن و ریسک کردن احتمال عدم موفقیت هم دارد! اما باید بدانیم که حتی موفق ترین آدمها که ریسک های زیادی کرده اند بارها به موفقیت دست پیدا نکرده اند ولی ناامید نشده اند!

وقتی می خواهیم ریسک کنیم و ته دلمان می لرزد؛ به خدا توکل کنیم!

وقتی می خواهیم ریسک کنیم و اضطراب داریم بیا این ضرب المثل ژاپنی بیافتیم که می گوید«حتی میمونها هم گاهی از درخت می افتند!!»( دور از جان شما؛ حالا ما یک بار امتحان می کنیم ان شاء الله نمی افتیم!!!)




ارسال توسط نشریه حضور

بسم رب الشهداء و الصدیقین

گفتند مجمعی است بی خط و ربط و جریانش هم مستقل! همچو فرودینی ها !‌اگر خمیازه ها امان می داد گوش می دادیم به آن نگفته  هایی که آقایان ? تحول در هر نشست و برخاستی تعارف می کردند بر وزن تحویل. برعکس تمام بسیجیها که باهم تحولی براه می انداختند و جبهه را مات یک رو بودنشان میکردند . بگذار شغال نیوزها زوزه بکشند وقتی می نویسم برای یک دست" آب رو " مجمع در آب برگزار شد که فاضلابش نصیب شرب لوله کشی خانگی شهر من که این روزها بزرگترین باغ وحش دنیا ست .اگر رادیو گرگ و بی بی کفتار بگذارند و کدو مست قل قل زن غصه ما ؛حکایتش را بگوید با میوه های بسته بندی شده ! حکایتی از بسته شدن دکمه اول یقه ای که هم سایز گردن نیست ؛و عکاسی که دوفنر بجای کفش به پا بسته بود که از قد و وزن نه ؛ از پست و منصبی که بردوششان سنگین بود ! به ثبت می رساند.قصه مادر فتنه ای که پسری منحرف بدنیا آورد و"الهام "هم انگار که آمده بود همین را بگوید  آنقدر امام را رحمت الله خواند که دیگر داشت باورم میشد مگر روح الله نیز میمیرد؟؟ هم پیاله شدن با آنهایی که جنس نگاه آرمان گرایشان از تقلب در رای دادن است  ومدل حرفشان گرفته و آرام شبیه تیرآهنهای چند نبش که فقط کارش فاصله داشتن برای ساخت ستونی که به  هوا وصل می شود ؛نه در ما و این شامها از حلقومی که لبیک یا امام سید علی را با جانش می نویسید ؛ پایین نمی رود .وقتی آمدیم ساندیس باکلاسی خوردیم به اسم رانی؛ برگشتنمان هم "نسل سوم "حق ولایتی بودن را ادا کرد و همان سوخت فوق پیشرفته  موشک  حزب الله  که کاخ را به خاک و سفید را به سیاه نشانده ؛ مهمانمان نمود. اصلا ما را چه به مجمع و این سوسول بازیها ؟ وقتی امام سید علی می فرمایند: همان‌طور که "می‌خواستند" نه همان‌طور که "می‌خواستیم" بسیج ? که تنهایی را دردمندانه با  علی (ع) نالید، با حسن (ع) در بی وفایی یاران ناپایدار گریست و با حسین (ع) در رکاب یاران وفادار،خون خود را نثار کرد ؛ در می یابد که این جولان که نه جور گاه است و دراین جبهه که آن را مجمع خواندند وقتی ست برای تقسیم غنیمت  !

رونوشت به:

خودم !




ارسال توسط نشریه حضور

چراغی که به خانه رواست مسلمــاً به مسجد حرام نیست !

دلایل:

* حضرت فاطمه ی زهرا می فرمود اول همسایه بعد خانه!
* لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون...آیه  92 آل عمران  (اصلا شرط این که ما به نیکی برسیم این است که ازچیزی که دوست داریم انفاق کنیم نه چیزی که نیازش نداریم! مسلما چراغی که در خانه نیاز داریم رادوست داریم داشته باشیم! پس برای این که به نیکی برسیم باید آن را به مسجد بدهیم!(مثال)
* حضرت امام حسن چند مرتبه تمام ثروت خود را بخشید!(می توانست بگوید که فرزندهایم نیاز دارند و...)
و...
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؟؟؟!!

اصلا این ضرب المثل  غلط است(:حجت الااسلام حمزه محمدی)، از کجا معلوم وارداتی نباشد؟مردم مسلمان سومالی را به بهانه ی این عبارت رها کنیم؟ چرا؟اهل بیت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله طور دیگر می گویند و ما...

بیشتر نوشت:

3 روز با آب افطار کردند، بااین که روزه بودند و فرزند داشتند...
علی و فاطمه سلام الله علیهما
رامی گویم...




ارسال توسط نشریه حضور
<      1   2   3   4   5   >>   >

اسلایدر