سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : دوشنبه 90/12/8

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنهادر گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛ آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”

مشتری پرسید: “چرا؟”

آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”

مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند.

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده...

مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”

آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الآن موهای تو را کوتاه کردم!”

مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”

آرایشگر گفت: “نه بابا؛آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”

مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است.خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند.

برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.




ارسال توسط نشریه حضور

چشمهایتان را باز میکنید. متوجه میشوید در بیمارستان هستید. پاها و دستهایتان را بررسی میکنید. خوشحال میشوید که بدنتان را گچ نگرفتهاند و سالم هستید.. دکمه زنگ کنار تخت را فشار میدهید. چند ثانیه بعد پرستار وارد اتاق میشود و سلام میکند. به او میگویید، گوشی موبایلتان را میخواهید. از اینکه به خاطر یک تصادف کوچک در بیمارستان بستری شدهاید و از کارهایتان عقب ماندهاید، عصبانی هستید. پرستار، موبایل را میآورد. دکمه آن را میزنید، اما روشن نمیشود. مطمئن میشوید باتریاش شارژ ندارد. دکمه زنگ را فشار میدهید. پرستار میآید.

دنبال چی هستی ... کلیک کن


ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/12/3

همه چی یک دفعه اتفاق می افته انگار تو خوابه یک حالتی مثل خلصه
یک سبکی عجیب انگار تمام دردها و رنجهاش تموم شده
داره از وضعیت جدیدش لذت میبره
آره
انا لله و انا الیه راجعون
بازگشت همه به سوی خداست
راستی معنی این جمله چیه
میگن مرده را که برای تشییع میبرن روح همراهیشون میکنه اول نگاه میکنه ببینه چه کسانی برای تشییعش اومدن بعد تو خاک که میگذارنش به آشناهاش نگاه میکنه و دلداریشون میده
مردم که بلند میشن برن همه رو صدا میکنه میگه کجا میرین من رو تنها نگذارید من میترسم اما هیچ کس صداشو نمیشنوه بچه ها و همسرش را صدا میکنه میگه شما بمونید من یک عمر برای شما زحمت کشیدم
اما اونها هم صداش را نمیشنوند یک نگاهی به دور و برش میندازه میبینه تنهاست تنهای تنها
هول برش میداره
ناراحته که همه تنهاش گذاشتن
یک دفعه صدایی میشنوه
بنده من
تنها موندی
همه رفتند
یادته بهت گفتم من دوستت دارم
یادته گفتم من تنهام یادته گفتم فقط منم که برات میمونم
تو اون روز نشنیدی
ببین چطور تنهات گذاشتن
نگران نباش حالا من هستم تنهات نمیگذارم
من دوستت دارم
ببین دوست من اگه یک وقت شبی نصفه شبی بیدار شدی دیدی دلت هوای نماز کرده بدون اونه که صدات میزنه اون تنهاست دلش میخواد بنده اش با او حرف بزنه یک کم از خوابت بزن بشین سر سجاده یک یادی هم از من کن




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : چهارشنبه 90/12/3

از: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با سلام

همانطور که مستحضرید آقای دانشجو به عنوان رییس دانشگاه آزاد انتخاب شده است؛ لذا به ریاست محترم بفرمایید تا این حکم را مضا فرمایند. با تشکر

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت
به: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

با علیک سلام

چون نامه شما مشکل استفهامی داشت، وقت ریاست محترم را نگرفتیم. بدیهی است پس از رفع ابهام به دست ایشان خواهد رسید. واضخ بفرمایید کدام دانشجو؟ این مملکت بیش از چهار میلیون دانشجو دارد!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با سلام

اگرچه سخت است اما ابهام شما را حمل به صحت کرده و توضیح می‎دهیم: منظور آقای فرهاد دانشجو است؛ افتاد؟!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با علیک سلام

رفع ابهام شد، ولی سوال این است که از بین این همه دانشجو چرا او؟ ولی به هر حال نامه‌ی شما به رؤیت جناب ریاست رسید؛ پاراف فرمودند: «به دلایلی این امر ممکن نیست»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با باز هم سلام

اگرچه شما دلایل آن امر را نفرموده اید اما ما خودمان حدس‎هایی زده و برای این موانع راه حل‎هایی را اعلام می‌کنیم:

1- با توجه به اینکه صبیه حضرت رییس مجمع در یکی از شعب دانشگاه آزاد مشغول تدریس هستند، این احتمال وجود دارد که علاقه‌ی ایشان به ساندویچ بوفه این واحد و ایضا نگرانی پدر مهربان از قطع مقرری ساندویچ او موجب ترس آن جناب از تغییر رییس دانشگاه باشد. لذا رییس جدید متعهد می‎شود که ساندویچ دختر بابا را با سرویس رایگان به در منزل برساند!

2- اگر عدم تمدید حکم سرکشی آقازاده در لندن موجب نگرانی است باید عرض کنیم که دیگر همه فهمیده اند که ایشان به دلایلی غیر از ماموریت دانشگاه آزاد در لندن هستند، اگه نمی‎دونی بدون!

3- بر همگان واضح و مبرهن است که دانشگاه آزاد در این سی سال خاصه پس از انتخابات 88 آن‎قدر گند زده است که افشای آنها بعد از تغییر رییس موجب ترس باشد. ما ضمن حق دادن به همه دوستان جهت ترس از این موضوع، قول می‎دهیم که زیاد درد نکشند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با گیرم سلام

مرقومه شما طولانی و خارج از حوصله حاج آقا بود اما ایشان بعد از خواندن خلاصه آن فرمودند: «زکی! ریز میبنمتون»!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با مثلاً سلام

جواب شما به رویت رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. ایشان نیشخند زده و فرمودند: «اصولاً کهولت سن باعث کاهش قدرت بینایی می شود». به پیوست نشانی یک چشم پزشک مجرب ارسال می شود!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با فرضاً علیک سلام

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «حقش بود به محسن می‌گفتم تا رییس متروست یه خط هم از ساختمان شورای انقلاب فرهنگی رد کنه تا با خاک یکسان شید اما هیچ وقت دیر نیست، چون سردار دکتر هم هماهنگ است!»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با حیف سلام

نامه شما به رویت دکتر رسید. چون سرشان شلوغ بود چیزی نفرمودند اما اشاره کردند تا یک عدد لوح فشرده شامل مناظره ایشان با موسوی برای‎تان ارسال شود. دیدنش برای تغییر مزاج حاج آقا مناسب است!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با بگید گنده تون بیاد

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. دندان قروچه ای کرده، لوح فشرده را شکسته و گفتند: «به این یارو بگید پا رو دم ما نذاره. ما سی ساله امضا نکردیم بعد از این هم امضا نخواهیم کرد.»

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با برو جوجه

نامه شما را دیدند. مرقوم فرمودند: «اون ممه رو لولو برد! الان اوضاع نسبت به سی سال پیش فرق کرده». به پیوست لیست شعارهای مردم در مراسم نه دی خدمت‎تان ارسال می شود. به حاج آقا توصیه اکید کنید با صدای آرام و در محیطی کاملا مردانه بخوانند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

با بدون سلام و والسلام

حاج آقا رفته اند چکآپ سالانه! متن نامه را برای‎شان فکس کردیم. بعد از مطالعه فرمودند: «بووووووووووووووووووووووووووق». اگر ترجمه اش را نمی دانید بفرمایید تا ارسال شود. ضمناً با توجه به اینکه هنوز سطل آشغال در سطح شهر وجود دارد و ایاشن زبانه هایی را می بینند، پیشنهاد می شود کلا بی خیال این فقره شوید. به نفع همه است!

از: دبیرخانه...
به: دفتر...

با جیز نشی عمویی!

دکتر فرمودند: «ما هم بی خیال شویم مردم بی خیال نمی شوند». گفتنی است در این لحظه آقای رییس دفتر وارد شده و توصیه کردند که دکتر بی‎خیال شوند. ضمناً رییس دفتر فرمودند برای بی خیالی مردم هم فکری خواهیم کرد، مگر این حزب اللهی ها کلاً چند نفرند!

از: دفتر...
به: دبیرخانه...

حالا بازم سلام!

خدا رو شکر که در آنجا یک‎نفر عاقل پیدا شد. حاج آقا فرمودند که از این به بعد همه مکاتبات با دفتر رییس دفتر رئیس جمهور انجام خواهد شد و لا غیر.

از: دفتر رییس دفتر رییس جمهور
به: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت

با عرض سلام و تبریک به مناسبت همه اعیاد گذشته و اعیاد پیش رو

جناب رییس دفتر رییس جمهور فرمودند: «ای بابا! مگه ما مردیم که می رید جای دیگه؟! هر کاری داشتید با خود ما صحبت کنید مخصوصا تو قضیه دانشگاه آزاد. پس این ملک‌زاده اینجا چی کار می‎کنه؟! به حاج آقا هم بفرمایید همان‎طور که شش سال طول داده ایم این دو سال را هم کش می‎دهیم، تا دولت بعد هم خدا بزرگ است!»

با تشکر و هر چیز دیگری که زبان الکن ما از بیان آن قاصر است!

از: دفتر رییس مجمع اشخاص مصلحت
به: دفتر ، رییس دفتر رییس جمهور

با سلام جیگر

نامه شما به رویت حاج آقا رسید. مرقوم فرمودند: «بابا کجا بودی تو؟ کشتند ما رو این‌ها! خودت یه جوری سر و ته قضیه رو هم بیار تا بعد. کاری داشتی مدیونی اگه نگی!»

با تشکر و آرزوی قبولی طاعات و دعاهای سماتی که با صدای بلند خوانده شده!




ارسال توسط نشریه حضور

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت، یک  مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:
شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که  آن قوطی خالی است.
بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی،  و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید.
مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند:
پایش (مانیتورینگ)  خط بسته بندی با اشعه ایکس
بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مونیتورهایی با رزولوشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهیز گردید.
سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا،  مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا  یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرج تر حل کرد:

تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد!!!




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

اسلایدر