سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : پنج شنبه 92/1/8

فرمانده بی سرِ لشگر 25 در آخرین لحظه شهادت پشت بی سیم چه گفت؟

با بی سیم در حال صحبت کردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می کردند که مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت! جالب اینکه آخرین کلمه شهید که پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست... هیچگاه یادم نمی رود همین که گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان ترکش خمپاره حنجره مبارکش را پاره کرد و سرشان را از بدن جدا نمود.
شهید توسط بی سیم در حال صحبت کردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می کردند که مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت!، جالب اینجاست که به زبان مادری خود صحبت می کرد و جالب تر اینکه آخرین کلمه شهید که پشت بی سیم می گفت این بود......




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 91/11/17

سر قبر نشسته بودم ...باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود : شهید مصطفی احمدی روشن ....

از خواب پریدم.

مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم.


بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.

زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره...

ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که :کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی-سالگی ...

باران می بارید شبی که خاکش می کردیم...




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : یکشنبه 91/8/28

قهرمان عظیم حسین(ع) (آزادگی)

اگر شهادت حسین بن علی صرفا یک جریان حزن آور می بود، اگر صرفا یک مصیبت می بود، اگر صرفا این می بود که خونی به ناحق ریخته شده است و به تعبیر دیگر صرفا نفله شدن یک شخصیت می بود، ولو شخصیت بسیار بزرگی، هرگز چنین آثاری را به دنبال خود نمی آورد. شهادت حسین بن علی، از آن جهت که این داستان و تاریخچه، تنها یک مصیبت و یک جنایت و ستمگری از طرف یک عده ای جنایتگر نبود، بلکه یک قهرمان بسیار و بسیار بزرگ از طرف همان کسی بود که جنایت ها را بر او وارد کردند. (1)

 پاورقی
(1) حماسه حسینی، ج 1، ص 162




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 91/3/11

داشتیم تو جبهه مصاحبه می گرفتیم، کنارم ایستاده بود که یکهو خمپاره آمدنگاه کردم دیدم ترکش بهش خورده و افتاده زمین. دوربین را برداشتم، خودش را سوژه کردم. بهش گفتم تو این لحظات اگه حرفی، صحبتی داری بگو... در حالی که مثل همیشه لبخند روی لبش بود، گفت:

من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم! اونم اینه که وقتی کمپوت می فرستید جبهه، خواهشن پوستشو، اون کاغذ روشو نکنید!!
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟! مسخره بازی در نیار قراره از تلویزیون پخش بشه ها! یه جمله بهتر بگو!
با همون لهجه اصفهانیش گفت: اخوی، آخه نمی دونی که تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 91/1/21

در زمانی اندک فاطمه س فرزانگانی را پرورش داد که از جاری معرفت نوشیدند. و بر تارک تاریخ درخششی ابدی یافتند.

از این مجموعه، گروهی همچون اسماء بنت عمیس و ام ‏سلمه، انسانهایی آزاد و صاحب موقعیت های قبیله‏ ای و خویشاوندی بودند و برخی دیگر مانند فضه نوبیه، بردگانی آزاده، که از مسیر حق پای به عقب نکشیدند، هر چند پایگاه اجتماعی در اختیار نداشتند و فشارهای اجتماعی مستقیماً روح و جانشان را آزار می‏داد. از این روی مروری بر رخدادهای زندگی آزادگان، بهترین الگو برای نسل پویای امروزی است.


فضه در دامنه رشته کوه های سرخ و برافراشته نوبه در شرق آفریقا به دنیا آمد. این رشته ‏کوه ها در جنوب مصر ، مناطق وسیعی را شامل می‏شود.

صورتی گندم‏گون و نمکین داشت، گرم و شیرین سخن می‏گفت. چهره‏ای مهربان، قلبی غمخوار، قریحه‏ای دلپذیر و ذوقی ظریف داشت. استعدادهای شگرفی که از خود نشان می‏داد، از نسب و اصالت ویژه‏اش حکایت می‏کرد.

صاحب کتاب «نخبه البیان فی تفضیل سیده النسوان‏» معتقد است که: اعطای خادمه به فاطمه زهرا(س) بعد از زمانی بوده که همه فقراء مدینه از جمله اصحاب صفه به تمکن مالی رسیده بودند.

امام صادق(ع) به نقل از امیرمؤمنان ع در این باره فرمود: «ان رسول الله (ص) اخدم فاطمه ابنته جاریه اسمها فضه النوبیه و کانت تشاطرها الخدمه‏» رسول خدا برای دخترش فاطمه س خادمی استخدام کرد که اسمش فضه نوبیه بود و فاطمه(س) کارهای خانه را بین خود و او تقسیم می‏کرد.

فضه تنها چند سالی توانست از وجود رسول اکرم(ص) بهره ببرد اما در همین مدت اندک ارتباطی مستحکم بین آنها به وجود آمد. تا آنجا که پیامبر ص از عمق صفای دل و خلوص این بانوی پاکیزه آگاه بود از این روی دعایی به وی آموخت که هنگام دشواری با خواندن آن گرفتاریش حل می‏شد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره فرمود: فضه برای تهیه هیزم به بیرون خانه رفت. دسته بزرگی از هیزم تهیه کرد اما به دلیل سنگینی نتوانست‏ بیاورد به یاد دعای پیامبر ص افتاد پس لب گشود و گفت «یا واحد لیس کمثله احدا تمیت کل احد و انت علی عرشک واحد لا تاخذه سنه و لا نوم‏» ای یگانه‏ ای که مانند تو کسی نیست. می‏میرانی هر کسی را و تو بر عرش خود تنهایی، و تو را خواب فرا نمی‏ گیرد.» در همان حال شخصی آمد و او را یاری کرد. گویی او نیز همان دعا را زمزمه می‏کرد.

قطب رواندی می‏نویسد:
روزی سلمان به خانه فاطمه (س) آمد. آن حضرت را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است دست‏ بانوی دو سرا مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش حسین در گوشه‏ ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است.
سلمان گفت: ای دختر رسول خدا دست های شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضه خادمه‏ تان حاضر است چرا این کار را به او نمی‏ سپارید؟
فرمود: «اوصانی رسول الله ان یکون الخدمه لها یوما ولی یوما» رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت‏ خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است.

هر چند اطلاعی قطعی در باره زمان مسافرت فضه به مکه مکرمه در دست نیست اما به دلایل و قراینی که در متن اخبار نقل شده وجود دارد به طور قطعی بعد از شهادت حضرت زهرا(س) و قبل از شهادت امیرمؤمنان ع و به احتمال قوی در دوران خلفاء سه گانه بوده است‏ یعنی دقیقاً بحرانی ‏ترین زمان سیاسی برای اهل بیت(ع). در این دوره غاصبان ولایت وارونه جلوه دادن حقایق را سرمایه تداوم حکومت قرار دادند و با زر و زور و تزویر مخالفین را سرکوب کردند. در این فضای حزن‏ آلود فضه، پرورش‏یافته فاطمه س ، که داغ شهادت حضرت زهرا(س) آرامش را از او گرفته بود به دنبال فرصتی می‏گشت تا حقایق را بازگوید و مظلومیت امیرمومنان ع را به تصویر بکشد. ایام حج‏ بهترین فرصت ممکن برای این هدف بود از تمام ملل مسلمان نمایندگانی در مکه حاضر می‏شدند و بدون فشارهای و ایجاد آزادی نسبی به تبادل اطلاعات مربوط به کشورها و ممالک اسلامی می‏پرداختند.
از این کنگره عظیم پیامبر اکرم(ص) نیز برای معرفی امیرمؤمنان(ع) استفاده کرده بود این بار فضه فرصت‏ به دست آمده را غنیمت‏ شمرد. او محل حج را به صحنه با شکوه اعلام حمایت از ولایت امیرمؤمنان(ع) تبدیل کرد و به بازگویی و افشای جنایات علیه اهل بیت ع پرداخت.





ارسال توسط نشریه حضور
<      1   2   3   4   5      >

اسلایدر