سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

 
تاریخ : شنبه 91/2/16
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد.
خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، 10 برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!
خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.
آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.
قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت 10 برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.
خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.
بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت 10 برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.
خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.
آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.
خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!
نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.
قابل توجه خواننده های خانم؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً ادامه را نخوانید! و کلی با خودتون کیف کنید اما !..
..
..
..
..
..

مرد دچار حمله قلبی 10 برابر خفیف تر از همسرش شد

یوهوووووووووووووووووووو



ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 91/2/16

برای آماده‌سازی و طبخ کباب کوبیده ساده باید 9 نکته را رعایت کرد:

1 مهم‌ترین نکته هنگام تهیه کباب کوبیده، آب پیاز است که حتما باید کاملا گرفته و فقط پیاز رنده شده به گوشت اضافه شود.

2 برای گرفتن آب پیاز می‌توانید پیاز رنده شده را در تنظیفی تمیز بریزید و آب آن را بگیرید به‌طوری که حتی قطره‌ای آب باقی نماند. یادتان باشد که زیاده‌روی در مصرف پیاز باعث وارفتن کباب و ایجاد بوی بد در غذا می‌شود.

3 گوشت مورد استفاده در کباب کوبیده بهتر است از دو بخش چرب و خشک تشکیل شود، یعنی گوشت نسبت چربی بیشتر یا کمتری داشته باشد. بهترین قسمت‌ها مغز ران و شکمبه هستند که توصیه می‌شود مخلوط و با هم چرخ شوند.

4 هرگز برای تهیه کباب کوبیده از آرد، نان خشک یا جوش‌شیرین استفاده نکنید زیرا اگر تمام نکته‌ها را در تهیه مایه گوشت به کار ببرید، دیگر استفاده از مواد یاد شده، آن هم برای راحت‌تر به سیخ کشیدن کباب، لزومی ندارد.

5 استفاده از زردچوبه در تهیه این غذا خطای بزرگی است. فراموش نکنید که ادویه‌های مناسب کباب کوبیده، زعفران، نمک و مقدار کمی فلفل سیاه هستند. البته زعفران را در کباب کوبیده زعفرانی استفاده می‌کنند و لزومی ندارد که در کباب کوبیده ساده ریخته شود.

6 بعد از مخلوط کردن تمام مواد با هم، بهتر است که 1 تا 2 ساعت گوشت در یخچال بماند تا در اصطلاح آشپزی «بیات» شود. این کار باعث می‌شود گوشت به سیخ کشیده شده نریزد.

7 بعد از به سیخ کشیدن کباب‌ها، سیخ‌ها را هم مدتی در یخچال قرار دهید و بعد آنها را برای طبخ روی آتش بگذارید تا از ریختن گوشت روی آتش جلوگیری شود.

8 فاصله سیخ‌ها از آتش نباید کم باشد زیرا باعث می‌شود کباب‌ها بسوزند. این فاصله زیاد هم نباید باشد تا کباب‌ها نپخته باقی نمانند. تندتند چرخاندن سیخ‌ها هم باعث می‌شود مغز کباب‌ها نپخته بماند پس به آرامی آنها را روی آتش بگردانید.

9 صرف نظر از ارزش غذایی، خوش طعم‌ترین نوشیدنی با کباب کوبیده دوغ مزه‌دار شده با سماق، گل سرخ، نعناع و پونه خشک است که توصیه می‌شود با نمک کم تهیه شود.




ارسال توسط نشریه حضور

در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود . وقتی کسی میمرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند .

 یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت .

 هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد .

کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر ؟ خیاط می گفت امروزسه نفر تو کوزه افتادند .

روزها گذشت و خیاط هم مرد . یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت . ازهمسایگان پرسید : خیاط کجاست ؟

همسایه به او گفت : ‌خیاط هم در کوزه افتاد .




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : جمعه 91/2/8

چطور می شه که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت  می گذره!
چطور می شه که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چطور می شه که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می کشه لذت می بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چطور می شه که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چطور می شه که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما برای دعا و نماز...
چقدر عجیبه که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی می کنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چطور می شه که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می کنیم اما سخنان قرآن رو به سختی باور می کنیم!
چطور می شه که همه مردم می خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چطور می شه که وقتی جکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می گیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو می شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می کنیم!
عجیبه اینطور نیست؟
دارید فکر می کنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید.
آیا عجیب نیست که وقتی می خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی ها را از لیست خود پاک می کنید؟

این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : دوشنبه 91/2/4

خواندن این داستان برای افراد زیر 18 سال توصیه نمی شود

رفته بودم فروشگاه ..
یکی از این فروشگاه بزرگا , اسمشو  نمیبرم که تبلیغ نشه !
یه پیرمرد با نوه اش اومده بود خرید، پسره هی زِر زٍر می کرد. پیرمرد می گفت: آروم باش فرهاد، آروم باش عزیزم!
جلوی قفسه ی خوراکی ها، پسره خودشو زد زمین و داد و بیداد ..
پیر مرده گفت: آروم فرهاد جان، دیگه چیزی نمونده خرید تموم بشه.
... دَم صندوق پسره چرخ دستی رو کشید چندتا از بسته های خرید افتاد زمین، پیرمرده باز گفت: فرهاد آروم! تموم شد، دیگه داریم میریم بیرون!
من کف بُر شده بودم.
بیرون رفتم بهش گفتم آقا شما خیلی کارت درسته این همه اذیتت کرد فقط بهش گفتی فرهاد آروم باش!
پیرمرده با یه  قیافه ای منو نگاه کرد و گفت:
عزیزم، فرهاد اسم مَنه! اون تُخم سگ اسمش سیامکه !!




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

اسلایدر