امان از این "پول"
با اون میشه یه خونه خرید،
ولی نمیشه باهاش محل آسایش خرید.
میتونی باهاش ساعت بخری،
ولی نمیتونی باهاش فرصت بخری.
من میتونم با پول برات مقام و درجه بخرم،
ولی احترام را نمیتونم واسهت بخرم.
میتونم برات یه رختخواب بخرم،
ولی خواب خریدنی نیست!
میشه باهاش کتاب خرید.
ولی دانش و معرفت را نمیشه.
اون میتونه واسه تو دارو تهیه کنه،
اما تندرستی را نمیتونه.
با پول میشه خون تهیه کرد،
ولی زندگی خریدنـی نیست.
بنابراین میبینی که پول همه چیز نیست.
و اغلب هم باعث ایجاد رنج و زحمت میشه.
من اینا را بهت گفتم، چون من دوست تو هستم
و به عنوان یه دوست میخوام که
رنج و زحمت را ازت دور کنم.
بنابراین هر چی پول داری، بفرست واسه من.
و من رنج داشتن اونو به جای تو تحمل میکنم.
(لطفاً فقط وجه نقد بفرست و گوشه هاش هم حتماً سالم باشه!)
امروز تمامی خاتونها آمده بودند ؛خاتونهایی که چادرمشکی به سرداشتند . حتی خاتونهای شهید مسجد گوهر شاد هم آمده بودند . خاتونهایی که رنگ آسمان را فقط از حیاط خانه شان میدیدندو عده ای هم با ضربه های باتومهای سربازان رضاخان فرقشان شکافت. ازگرمای 50 درجه جنوب گرفته تا هوای بارانی وطوفانی شمال خاتونها محکم چادر مشکیشان را گرفته و به میدان آمدند . خاتونهایی که عکس شهیدشان را به دست گرفته بودند. فرقی نمی کرد بزرگ یا کوچک ? روی ولیچر نشسته یا به عصا تیکه کرده ؛ آن یکی لباس رزمی پوشید این هم بچه محصل بود؛ خاتونی با دستهای پینه بسته تمثال امام بدست گرفته ؛ خاتون چهار ساله ای که زیر باران با مشت گره کرده تمامی عکاسان را به خودش جلب کرده بودو خاتونهای دانشجویی که پرچم ایران و فلسطین را به چادرشان گره زدند ؛ همه آمده بودند . خاتونهایی که امام(ره) می گفت اگر نبودند انقلاب پیروز نمی شد . آنها که نیامدند خزتونهای گم شده ای بودند که عکسهایشان برای عده ای با فکرهای حداقلی شایدشانس بیاورد . خاتون من بگذار سیاستمداران بی سیاست همانانیکه یا حسین گفتند و چادر از سر زنان در روز عاشورای 88 کشیدند و در نقابی دیگر رنگ چادرت را مرده خواندند و ندانستند ؛این نه باب اینکه از خون شهید رنگین تر چرا که شهید هم میداند این چادر یادگار ام ابیهاء حضرت زهراء سلام الله است؛ هویت اسلامیت را اْمل بخوانند و بروی شترهای زانو بسته سوارو مرتب بر بدن شتر تازیانه زنند ، مستاصل شدگان خائفی که نمی دانند دست و پای این شتر بسته است ؛سرشان را با رجزخوانی ها در جلساتی که عقل و قلب ناظران خودی که معرکه گردانان بی خودی هستند ، از گرد و غبار فتنه پوشیده ، گرم کنند. خدا دید فی قلوبهم مرض را "چادر مشکی" آفرید وآن را فقط به تو "خاتون من "هدیه داد.وبدان خاتون من دلیل حقانیت تو همانیست که رسانه های شیطان حضور پرشور و شعورت آنهم با چادر مشکی که رویش کفن پوشاندی و نوشتی جانم فدای امام سید علی نشان ندهند.
چندی است که لطیفههای موسوم به «پـَـ نـَـ پـَـ» در ایمیلهایی که دوستان برای یکدیگر میفرستند، دست به دست میچرخد و هر بار، دستهای دیگر از این لطیفهها از راه میرسد.
این نوع لطیفه آنقدر طرفدار پیدا کرده که نه تنها در شبکههای اجتماعی صاحب صفحه ویژه و دهها هزار طرفدار شده، بلکه حتی سایتی نیز در این زمینه راهاندازی شده است.
لطیفههای «پـَـ نـَـ پـَـ» اغلب در یک فضای گفتوگوی دو نفره اتفاق میافتد؛ نفر اول سؤالی بدیهی را مطرح میکند و نفر دوم، با قرار دادن عبارت «پـَـ نـَـ پـَـ» در ابتدای جوابش، طوری پاسخ میدهد که فضایی طنزگونه ایجاد میکند.
نگین حسینی، دانشجوی دکترای علوم ارتباطات در شانزدهمین شماره ماهنامه مدیریت ارتباطات، با استفاده از نظریه و مفاهیم موجود در ارتباطات شفاهی، به نحوه شکلگیری لطیفههای «پـَـ نـَـ پـَـ» از دیدگاه ارتباطی پرداخته و در بخشی از این مقاله آورده است:
ریشه ساخت مفاهیم طنز یا جوکهای موسوم به «پـَـ نـَـ پـَـ» در فضای مجازی (اعم از ایمیلها و شبکههای اجتماعی) و سازنده آنها چندان مشخص نیست. این رشته دراز طنز، پس از جوکهای موسوم به «مملکته داریم؟» و «فک و فامیله داریم؟» پدیدار شد.
تفاوت عمده جوکهای «مملکته داریم؟» با «پـَـ نـَـ پـَـ» در این است که اولی، به مصادیق «عینی» یا واقعی رخدادها میپردازد که البته از نگاهی ، جنبه طنزگونه به خود میگیرند اما گروه دوم ، لطیفهها یا جوکهایی هستند که با هدف خنداندن مخاطب «ساخته» میشوند و خصلت عینی یا واقعی ندارند.
وی با ذکر مثالهایی از این لطیفهها تأکید میکند: یکی از مباحث ارتباطی در حوزه ارتباطات شفاهی که بررسی پدیده «پـَـ نـَـ پـَـ» را امکانپذیر میکند، «مقصودهای ارتباطی» است. با استفاده از این مبحث، میتوان نحوه شکلگیری و ساخت هر «پـَـ نـَـ پـَـ» را شناسایی کرد.
حسینی در ادامه مقالهاش به تشریح مقصودهای ارتباطی از بیان این لطیفهها پرداخته و در بخش دیگری از آن آورده: کسانی که به شیوه «پـَـ نـَـ پـَـ» سؤالهای روزمره را پاسخ میدهند، ضمن خنداندن مخاطب، او را بهطور جدی به این فکر فرو میبرند که به راستی در ارتباطات شفاهی و حین گفتوگو، چرا سؤالاتی از این دست میان افراد رد و بدل میشود که پاسخ آنها چنان مبرهن است که اصل پرسش را زیر سؤال میبرد و حتی آن را به سُخره میگیرد؟ آیا چنین پرسشهایی در متن مکالمات و ارتباط شفاهی انسانها، زیادی و بیفایده به نظر نمیرسند؟ بهراستی ضرورت طرح سؤالاتی که پاسخ معلوم و مشخصی دارند، چیست؟
معنی و نقطه دید و نتیجهگیری از بخشهای دیگر این مقاله است که متن کامل آن در شانزدهمین شماره ماهنامه مدیریت ارتباطات منتشر شده است.
مرد : دیگه نمی تونم منتظر بمونم.
زن : می خوای از پیشت برم؟
مرد : فکرشم نکن.
زن : منو دوست داری؟
مرد : البته.
زن : تا حالا به من دروغ گفتی ؟
مرد : نه ، چرا این سوالو می پرسی؟!
زن : منو مسافرت می بری؟
مرد : مرتب.
زن : منو کتک میزنی؟
مرد : به هیچ وجه.
زن : میتونم بهت اعتماد کنم؟
بعد از ازدواج : همین متن رواز آخر به اول بخونید...
گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگم... بوس بوس بوس
گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر
بعد از قطع کردن تلفن :
دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکپیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد
پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]