دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد.
پس از دوماه ، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:
لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم . مرا ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست.
باعشق : روبرت
دختر جوان رنجیـده خاطراز رفتار مرد ، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد ، برادر ، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را که کلی بودند با عکس روبرت، نامزد بی وفایش ، در یک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند ، به این مضمون:
روبرت عزیز، مرا ببخش ، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ، لطفاً عکس خودت را از میان عکسهای توی پاکت جداکن و بقیه را به من برگردان.
چهار تا دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به پارتی و خوش گذرونی رفته بودند
و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند؟
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به این صورت که
سر و روشون رو کثیف و کردند
و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند؟
سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یکراست به پیش استاد رفتند؟
مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند
و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه
و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش
و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار
آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه،
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به امر شریف خر زنی مشغول میشن
و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند!
استاد عنوان میکنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن
این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند
و امتحان بدن که آنها بدلیل داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول میکنند.
امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود؛
.
.
.
یک) نام و نام خانوادگی: 2نمره
دو ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ 18نمره
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب
گرفتین چی شد؟؟؟
غرب: موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده میشود.
ایران: موفقیت مدیر سنجیده نمیشود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است.
غرب: مدیران بعضی وقتها استعفا میدهند.
ایران: عشق به خدمت مانع از استعفا میشود.
غرب: افراد از مشاغل پایین شروع میکنند و به تدریج ممکن است مدیر شوند.
ایران: افراد مدیر مادرزادی هستند و اولین شغلشان در بیست سالگی مدیریت است.
غرب: برای یک پست مدیریت، دنبال مدیر میگردند.
ایران: برای یک فرد، دنبال پست مدیریت میگردند و در صورت لزوم این پست ساخته میشود.
غرب: یک کارمند ساده ممکن است سه سال بعد مدیر شود.
ایران: یک کارمند ساده، سه سال بعد همان کارمند ساده است، در حالیکه مدیرش سه بار عوض شده.
غرب: اگر بخواهند از دانش و تجربه کسی حداکثر استفاده را بکنند، او را مشاور مدیریت میکنند.
ایران: اگر بخواهند از کسی هیچ استفاده ای نکنند، او را مشاور مدیریت میکنند.
غرب: اگر کسی از کار برکنار شود، عذرخواهی میکند و حتی ممکن است محاکمه شود.
ایران: اگر کسی از کار برکنار شود، طی مراسم باشکوهی از او تقدیر میشود و پست مدیریت جدید میگیرد.
غرب: مدیران بصورت مستقل استخدام و برکنار میشوند، ولی بصورت گروهی و هماهنگ کار میکنند.
ایران: مدیران بصورت مستقل و غیرهماهنگ کار میکنند، ولی بصورت گروهی استخدام و برکنار میشوند.
غرب: برای استخدام مدیر، در روزنامه آگهی میدهند و با برخی مصاحبه میکنند.
ایران: برای استخدام مدیر، به فرد مورد نظر تلفن میکنند.
غرب: زمان پایان کار یک مدیر و شروع کار مدیر بعدی از قبل مشخص است.
ایران: مدیران در همان روز حکم مدیریت یا برکناریشان را میگیرند.
غرب: همه میدانند درآمد قانونی یک مدیر زیاد است.
ایران: مدیران انسانهای ساده زیستی هستند که درآمدشان به کسی ربطی ندارد.
غرب: شما مدیرتان را با اسم کوچک صدا میزنید..
ایران: شما مدیرتان را صدا نمیزنید، چون اصلاً به شما وقت ملاقات نمیدهد.
غرب: برای مدیریت، سابقه کار مفید و لیاقت لازم است.
ایران: برای مدیریت، مورد اعتماد بودن کفایت میکند.
وقت دارید بخوانید..... داستان خیلی قشنگ......
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما
در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان
تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ
بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او
نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را
تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد
خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را
خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
دو نفر از داخل دربار پا به عرصه هنر گذاشتند. دو خواهر آوازه خوان معروف به مهستی و هایده. نام اصلی این دو خواهر سکینه و خدیجه ده بالا بوده که از سنین جوانی در دربار شاه (کاخ سعدآباد) کلفتی میکردند.
برخی شب ها مادر شاه بزم خصوصی راه میانداخت که گروهی در آن خوانندگی و نوازندگی میکردند.
برخی شب ها خدیجه و سکینه موقع خوانندگی به تحریک اطرافیان وارد گود میشدند و به اصطلاح خودی نشان میدادند.
صدای این دو خواهر در یکی از شب ها مورد توجه رهبر گروه ارکستر گلها قرار میگیرد و تقاضا میکند تا در استودیو از این دو نفر تست بگیرد.
به این ترتیب کلفت ها سر از برنامه رادیو ایران در آوردند و خیلی سریع به آوازه خوانان درجه یک تبدیل شدند.
از آنجا که این دو در دربار بزرگ شده بودند میدانستند چطور رفتار کنند تا کسی در مورد روابط جنسی پنهان آنها چیزی در مطبوعات ننویسد.
هایده خواننده مورد علاقه امیر عباس هویدا نخست وزیر بود و با ارتشبد نصیری (رئیس ساواک) هم رفت و آمد داشت!
مهستی هم زمانی معشوقه غلامرضا پهلوی برادر شاه بود. اما بعد با یک مبل ساز معروف تهرانی دوست شد و از شوهر خود که رئیس شرکت واحد اتوبوس رانی آبادان بود طلاق گرفت.
این دو خواهر شب ها از بابت چند ساعت خوانندگی به ثروت هنگفتی رسیدند . البته کارچاقکنی هم میکردند و از این طریق هم پول های کلانی به دست میآوردند.
این دو خواننده یکسال قبل از انقلاب با شم قوی سیاسی که داشتند جهت وزش باد را نا مساعد تشخیص دادند و از کشور گریختند.
شجره ملعونه
شهید علیرضا مرادی شهادتت مبارک
بیانیه محکومیت اعدام شیخ مجاهد شهید نمر باقر النمر
محرمان محرم (روضه)
محرمان محرم (اشک)
محرمان محرم (سفیر غریب)
به مناسبت فاجعه ی خونین منا
حلیم بودیم برای حلیم خوردن
\گمنام چو مادر\
ماتریس متقارن ادبی
کاش نمازهایم نماز شود!!!
مدل کسب و کار الاغ مرده
اصلاحات انگلیسی
دربست بهارستان ...
[همه عناوین(492)]