سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه حضور
با سلام ... به وب سایت نشریه حضور خوش آمدید ... تلفن تماس 09198269507

با سلام .... در این پست ملاک ها و معیارهای داوران محترم برای انتخاب وبلاگ برتر را به عرض می رسانیم.

لطفاً نقایص را به ما گوشزد کنید تا در انتخاب های بعدی به طور جامع تر به این موضوع بپردازیم.

ضمناً اگه شما هنوز در اتاق وبلاگ برتر عضو نشده اید بشتابید .......  کلیک کنین دیگه

1.  صاحب وبلاگ نویسنده پست ها باشد و کمتر از گزینه کپی ، پیست استفاده کند 20 امتیاز
2.  رعایت موازین اخلاقی و جمهوری اسلامی در وبلاگ 10 امتیاز
3. 
مفید و کاربردی بودن مطالب وبلاگ 10 امتیاز
4.  بالا بودن آمار بازدید کننده ها 10 امتیاز
5. 
بروز رسانی وبلاگ حداقل هر هفته یکبار 10 امتیاز
6. 
سرعت بارگزاری مناسب 8 امتیاز
7.  انتخاب نام زیبا و مرتبط با فعالیت وبلاگ 5 امتیاز
8.  به کار بردن فونت زیبا با سایز مناسب در پست های ارسالی 5 امتیاز
9.  داشتن پست های مرتبط با ایام مثلاً برای ایام محرم یا انتخابات و .... 5 امتیاز
10. میزان فعالیت در پیام رسان 5 امتیاز
11. استفاده از قالب زیبا 5 امتیاز
12. استفاده به جا از گزینه ادامه مطلب ... 3 امتیاز
13. به کارگیری ابزارهای جانبی 2 امتیاز
14. مناسب بودن عکس های مورد استفاده در پست ها 2 امتیاز
15. جمع کل ملاک ها صد امتیاز دارد




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : سه شنبه 90/3/3

شبی پسر کوچکی پیش مادرش که در آشپزخانه شام درست میکرد رفت و کاغذی به او داد. مادرش دستش را با پیشبند خشک کرد و آن کاغذ را به شرح زیر خواند:

بابت زدن چمن ......... 5 دلار
بابت تمیز کردن اتاقم ......... 1 دلار
بابت خرید برای شما .......50 سنت
بابت مواظبت از برادر کوچکم ... 25 سنت
بابت بیرون بردن سطل زباله ......... 1 دلار
بابت دریافت گواهینامه قبولی ....... 5 دلار
بابت نظافت حیاط ......... 2 دلار
جمع بدهکاری ........... 75/14 دلار

مادر به پسربچه که منتظر ایستاده بود نگاه کرد و افکارش را در ذهنش مرتب کرد سپس مداد را برداشت و پشت آن کاغذ این عبارات را نوشت:

بابت نه ماهی که تو را حامله بودم و در درونم رشد می کردی .... حساب نمیکنم، مجانی
بابت تمام شبهایی که بیدار نشستم و از تو پرستاری کردم و برایت دعا کردم .... حساب نمیکنم، مجانی
بابت تمام زحمات و اشکهایی که در این سالها باعث شان تو بودی .... حساب نمیکنم، مجانی
بابت تمام شبهایی که با ترس گذراندم و نگرانی هایی که می دانم در پیش دارم .... حساب نمیکنم، مجانی
بابت اسباب بازیها، غذاها و لباسهایی که برایت خریدم و حتی پاک کردن بینی ات .... حساب نمیکنم، مجانی
و وقتی تمام اینها را با هم جمع کنی، کل هزینه عشق واقعی .... حساب نمیکنم، مجانی

وقتی پسرک خواندن آنچه را مادرش نوشته بود تمام کرد، چشمهایش پر از اشک شده بود. در چشمان مادرش نگاه کرد و گفت: «خیلی دوستت دارم، مادر؛ خیلی دوستت دارم» سپس مدادش را برداشت و با حروف درشت نوشت: تمام و کمال پرداخت شد




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 90/2/29

انشای من

پدرم همیشه می‌گوید:
"این خارجی‌ها که الکی خارجی نشده‌اند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند"
البته من هم می‌خواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج می‌دانم.
تازه دایی دختر عمه‌ی پسر همسایه‌مان در آمریکا زندگی می‌کند. برای همین هم پسر همسایه‌مان آمریکا را مثل کف دستش می‌شناسد. او می‌گوید: "در خارج آدم‌های قوی کشور را اداره می‌کنند"
مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است.
ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمت‌های بی‌تربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجی‌ها خیلی پر زور هستند و همه‌شان بادی میل دینگ کار می‌کنند. همین برج‌هایی که دارند نشان می‌دهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کرده‌اند.
ما اصلن ماهواره نداریم.
اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامه‌های علمی آن را نگاه می‌کنیم. تازه من کانال‌های ناجورش را قلف کرده‌ام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکایی‌ها بر خلاف ما آدم‌های خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل می‌کنند و بوس می‌کنند. اما در فیلم‌های ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم می‌نشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.
در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمی‌شود و نخبه‌های علمی کشور مجبور می‌شوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش می‌شوند.
مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان می‌دهد که از یک خانواده‌ی کارگری بوده، اما تا می‌فهمند که نخبه است به او خیلی بودجه می‌دهند و او هم برق را اختراع می‌کند. پسر همسایه‌مان می‌گوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شب‌ها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.
از نظر فرهنگی ما ایرانی‌ها خیلی بی‌جمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تن‌پرور هستیم و حتی هفته‌ای یک روز را هم کلاً تعطیل کرده‌ایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایه‌مان شنیدم که در خارج جمعه‌ها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرف‌های پسر همسایه‌مان از بی بی سی هم مهمتر است.
ما ایرانی‌ها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من می‌گوید "تو به خر گفته‌ای زکی". ولی خارجی‌ها تیز هوشان هستند. پسر همسایه‌مان می‌گفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان می‌روند و آخرش هم بلد نیستند یک جمله‌ی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.

این بود انشای من




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : شنبه 90/2/24

هیتلر

شخصی که این نقاشی ها را کشیده است، میخواسته در دانشگاه هنرهای زیبای وین تحصیل کند و یک نقاش معروف شود.

اگر او از طرف دانشگاه وین پذیرفته میشد، تاریخ جهان بسیار متفاوت می شد.

اسم این نقاش،   آدولف هیتلر است!‏

تقریباً 11 میلیون انسان در جنگ جهانی دوم توسط این فرد تکه تکه شدند.




ارسال توسط نشریه حضور
 
تاریخ : پنج شنبه 90/2/22

انسان ها

بنظر من آدمها دو دسته هستن:
یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا !!!
یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم پاچه خوار یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم از کار دررو !!!
یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو !!!
یا از من هوشیارترن که بهشون میگم فضول یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو !!!
یا از من شجاع ترن که بهشون میگم احمق یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه !!!
یا از من دست و دل بازترن که بهشون میگم ولخرج یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم کنس !!!
یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بک یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی !!!
یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت یا رو راست ترن که بهشون میگم ساده !!!
یا از من عاشق ترن که بهشون میگم دیوونه یا کمتر عاشقن که بشون میگم بی احساس !!!
ای بابا آدما شدن سه دسته که، یکی اینوری، یکی اونوری، یکی هم خودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




ارسال توسط نشریه حضور
<   <<   46   47   48   49   50      >

اسلایدر